دانلود رمان چراغ قوه از یاسمین شریف کاملا رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۲۶۸
خلاصه رمان:
یادش بخیر تبریز زیبای من در آن سال ها زیر انبوهی از دود گرفتار شده بود. دود باروت. بمب دستی. دود مبارزه و جنگ. من تنها ده سال داشتم چشمان مادر برقی زد و لبخندی عمیق بر چهره خستهاش نشست فنجان چای را بین انگشتان بلندش به بازی گرفته و خیره به پنجره بخار گرفته غرق خاطراتش شده بود. پدرم مرد متمولی بود. زمین دار بود، مالدار بود، دستش به دهانش میرسید و مردم، بسیار سر سفره اش نان میخوردند. ملک ما در یکی از محلات اعیان نشین تبریز بنا شده بود، یک عمارت بزرگ با کلی خدم و حشم که آن روزها چقدر شلوغ تر و پر رفت و آمدتر بود …
قسمتی از رمان چراغ قوه :
باران زمستان، شدید میبارید، جلفای ایران کنار ساحل جنوبی ارس شاهد مسافران سرمازده ای بود،
که مثل مجسمه های یخی با لباس های خشک شده از سرمای استخوان سوز صف کشیده بودند تا اتومبیل که بعید به نظر میآمد،
لااقل درشکه ای برسد و از آن محشر بیرحم یخی نجاتشان دهد.
علی اف مباشر به دنبال من با درشکه ای فاخر سر رسید و به خانه اش مهمان کرد.
جاسوسان ژارسکی (گمرک خانه) همه جا پرسه میزدند و با عاملان کنسول روسیه تزاری دستشان در یک کاسه بود.
هنوز تلگراف غریب و مشکوکی که دو روز گذشته به دستم رسید را بارها و بارها میخواندم و جز دلشوره ای خانه خراب کن راهی برای زودتر رسیدن و فهمیدن پیدا نمیکردم.
کاسهی شوربا ا تنها دلخوشی لحظه ای تن سرمازده ام بود و رختخواب تمیز و گرم و نرم افکار تاریک ذهنم را دور میکرد،
و وسوسه خوابی عمیق بعد از دو روز راه بی وقفه را به جانم میانداخت.
فردا صبح راهی تبریز میشدم و …