توضیحات
لیلی دختری با بیماری کلیوی است که مانی نوه پیرمرد و پیرزنی که او با آنها زندگی می کند عاشقش می شود. پیمان عشق می بندند و مانی به شیراز برای ادامه تحصیل می رود. نوه دیگر پیرمرد از فرانسه برمی گردد و از لیلی خواستگاری می کند و …
نام این اثر: اشک لیلی
نگارنده : مریم دالایی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان اشک لیلی
با بغض سرررش را تکان داد و به اتاقش رفت. نامه را داخل کشو گذاشررت و برگشت. مادرجون هم آمده بود. با دیدن او گفت:
– پس چرا از مانیا پذیرایی نکردی مادر؟
مانیاگفت:
– خودم نذاشتم آخه همین االن صبحانه خوردم، ممنون.
– یه استکان چایی که دیگه….
– نه مادرجون تعارف نمی کنم.
لیلی با لبخندی تصنعی و با صدایی که بغضش را پنهان کرده بود گفت:
– آخه مادرجون می خواد به زور به من خونه داری و ر سم و ر سوماتش رو یاد بده؛ ولی من تو این کار به تن پروری عادت کردم که حاال برام خیلی سخته کارکنم و کار یاد بگیر.