توضیحات
رمان شب آفتابی، یک داستان عاطفی و اجتماعی از زندگی مادر و دختری است که با حضور پدر خانواده در جنگ هر کدام سختی ها و مشکلات زیادی را تحمل می کنند؛ در این راه موضوعاتی پیش می آید که داستان را جذاب می کند.
نام این اثر: رمان شب آفتابی
نگارنده: منیر مهریزی مقدم
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان شب آفتابی
پس از گذراندن شب کاری نه چندان پرماجرایی، برای تعویض نوبت کاری (شیفت) و رفتن به خانه، آماده می شدم. در حال بستن دکمه های مانتوام بودم که صدای تلفن همراه داخل کیفم مرا شتابان به آن سمت کشاند. در این وقت فقط می شد حدس زد که تماس گیرنده مادرم باشد که طبق معمول باید خسته نباشیدی می گفت و می پرسید راه افتاده ام یا نه!
همین بود دیگر. محبت مادرانه و هیچ اعتراضی نمیشد کرد. ولی حدسم درست نبود. دوست و همکارم، دکتر شرافت، این اول صبحی روی دست مادرم بلند شده بود. پاسخ دادم: سلام خانم. تو باید الان اینجا باشی و شیفتت رو از من تحویل بگیری. کجا سرت گرمه که تلفن میزنی؟
فروغ با لحنی توام با خنده و چاپلوسی پاسخ داد: سلام بر بهترین، ماهرترین، خوشگل ترین، پرکارترین و خوش قول ترین دکتر دنیا! خسته نباشید. صبحت به خیر. اجازه میدی قربونت بشم خانم دکتر؟!