توضیحات
پاییز خوشبین در رمان ماج، یه دختر سرسخت و کوشاست. مادرش رو از دست داده و وضعیت خونه و زندگیشون خوب نیست. چند سال جاهای مختلف کار کرده و هر جایی رفته با زیرآبزنی و حرفای مفت اخراجش کردن. حالا با توصیهی یکی از استاداش میره جایی سرکار که همکار یه آدم سرد و خشک میشه، یه نخبهی علمی که به خاطر یه پروژهی خفن از پژوهشکده اخراج شده…
نام این اثر: رمان ماج
نگارنده: مهدیه شکری
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ماج
دنیا دور سرم می چرخد! چند سال گذشته است؟ پس چرا عادت نمی کنم؟ این صبح بیدار شدن ها و منگ بودن ها از سر نفهمیدن که کجا هستم و برای چه تا کی قرار است، ادامه داشته باشد؟ نگاه به اطراف می اندازم. تمام سالن در تاریکی مطلق فرو رفته است مثل من …مثل روزگار من!
دانه های عرق را که از تیره ی کمرم پایین می ریزند، حس می کنم. سر بالا می برم. تلالو کریستال های چلچراغ را در تاریکی می بینم و فکر می کنم چقدر به درخشش چیزی در جهان سیاهم، محتاج هستم. مور مور میشوم. رعشه وار از ترسی که تمام وجودم را تسخیر کرده، سر تکان می دهم و آن را پایین می اندازم.
«نه پاییز …نه جانم، تو اشتباه نکردی …باز دوباره شروع نکن …باز با حرفات خودزنی نکن. پاییز نشکن …تو رو به جان هیچ کسی که نداری نشکن.» از پیام هایی که در ذهنم موج سواری راه انداخته اند، بغض می کنم. برای خود دل می سوزانم. اگر کمی مردمک چشمانم را تکان بدهم او را می بینم.