توضیحات
در ابتدای رمان عروس دریا می خوانیم… نسیم ملایمی که می وزید، پرده توری جلوی پنجره را تکان می داد ستاره عکسهای آلبوم را با لذت تماشا می کرد و به مرور خاطراتش پرداخت. سرانجام آلبوم را بست و لای بقیه وسایلش، در چمدان قرار داد داشت بقیه لباسها را جمع میکرد که ضربه ای به در خورد…
نام این اثر: رمان عروس دریا
نگارنده: مریم صمدی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان عروس دریا
با نگاهی به صورت او از جا برخاست و کنار پنجره رفت. پرده را کنار کشید و در حال تماشای حیاط، لبخند زد. به سوی او بازگشت و گفت:
– باور نمی کنی. ولی احساس خوشایندی دارم. فکر می کنم سرتوشنم توی آلمان رقم می خوره. عجیبه. ولی نسبت به اونجا احساس بدی ندارم.
او هم بلند شد و کنار ستاره رفت و گفت:
– منظورت اینه که می خوای بعد از پایان درست هم آلمان بمونی؟
سعی کرد خنده اش، سپیده را ناراحت نکند. با لبخند کنترل شده ای گفت:
– نه اصلا. منظورم چیز دیگه ای بود. کمی عجیبه، ولی این حس قوی باعث میشه از دلتنگیم نسبت به شما کاسته شود.
دست روی بازوی او گذاشت و غمگین گفت:
– دلم واست تنگ میشه ستاره.
با لبخند مهربانی به سوی او بازگشت و گفت:
– دل منم واسه تو تنگ میشه خواهر جون. ولی خب چه میشه کرد؟ دل خیلی چیزا می خواد، عقل خیلی چیزای دیگه.