توضیحات
دختری که در یک خانواده متعصب زندگی میکنه و بخاطر یک بیآبرویی، پدرش اون رو مجبور میکنه با طلبه زیبا و فقیری ازدواج کنه و اون ازش متنفر میشه تا اینکه با اومدن یک رقیب ورق داستان برمیگرده..
نام این اثر: رمان آقای طلبه و خانم دکتر
نگارنده :زهرا علیپور
سبک:عاشقانه
قسمتی از رمان آقای طلبه و خانم دکتر
تا پرستار بخواهد جوابم را بدهد، عباس وارد اتاق میشود. پرستار با دیدنش اخمی کرده و خطاب به من می گوید.
-نمیدونی چرا عزیزم؟ بخاطر اینکه کسی نبوده برات پانسمان کمرتو عوض کنه. زخمات عفونت کردن..
لب میگزم. بی چاره عباس. هرچند حقش بود! با حرص از کنار عباس میگذرد و زیر لب می غرد.
-بعضیا فقط بلدن ریش بلند کنند..
عباس ب ی توجه به پرستار با نگاه ی شرمنده و سر به زیر نزدیکم می ایستد.
-بهترید؟
به سوزن روی دستم خیره می شوم.
-خوبم!
-شرمندم. همش تقصیر من بود..