رمان لند
رمان لند، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت رمان لند.

متن کامل رمان نامستور اثر پونه سعیدی و بنفشه دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا…. اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه… من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت… مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت… هومن…

پرده ای از رمان نامستور

صورتم رو دست کشیدم و کمی خودم رو باد زدم تا حالم بهتر شه. برگشتم داخل هر دو مشغول چای ریختن بودن. زندایی نگاهم کرد و گفت – کجایی وسمه من برای پذیرایی رو تو حساب کردم اونوقت تو همش نیستی. چیزی نگفتم و رفتم کمک حلیمه خانم. برای همه چای ریختیم، من شیرینی سفره عقد رو به همه تعارف کردم و حلیمه خانم چای تعارف کرد. برای شام عقد، دایی یه رستوران رزرو کرده بود و بعد چای و پذیرایی همه رو دعوت کردن برای رفتن به اون رستوران… بهارک پایین بود و شایان رفت بالا لباس عوض کنه.

میترسیدم برم بالا لباس عوض کنم‌. رو به زندایی که مشغول صحبت با مادر بهارک بود و در مورد موندن شب بهارک اینجا اصرار داشت گفتم – من میمونم به حلیمه خانم کمک کنم. بی تفاوت نگاهم کرد و گفت – باشه… برگشت سمت مادر بهارک و گفت – شب رسمه بچه ها پیش هم باشن، شما هم تشریف داشته باشید بالا اینهمه اتاق خالیه، چه کاریه برید هتل! آروم برگشتم پیش حلیمه خانم. خانواده بهارک از اقوام دور زن دایی بودن، از جنوب فقط برای مراسم اومده بودن، چون فامیل هر دو طرف همه تهران بودند عقد رو اینجا گرفتند… پیشدستی هارو روی هم جمع کردم. تقریبا همه رفته بودن جز بهارک و شروین و زندایی اینا…

سنگینی نگاه هومن رو خودم حس کردم اما نگاهش نکردم و با پیش دستی ها رفتم تو آشپزخونه. زندایی از پایین راه پله بلند گفت – شروین… بیا پسرم کجا موندی، عروسم منتظرته… عروسم ، انگار خنجر بود تو قلبم… همیشه فکر میکردم زندایی از همه چی خبر داره..‌ حس میکردم شروین به مامانش گفته و اون گفته فعلا سنتون کمه صبر کنید… اما… کنار سطل زباله خم شدم و اشغال میوه ها رو از توی پیش دستی ها یکی یکی و بدون عجله خالی کردم که صدای هومن مجدد از جلو در آشپزخونه اومد که گفت – شما نمیاید؟ حلیمه خانم قبل من گفت – نه راحت باشید، ما خونه رو جمع کنیم برامون شام میارن.

آروم سر تکون دادم. نگاهش باز قفل چشم هام شد اما آروم سر تکون داد و رفت. حلیمه خانم گفت – تو میرفتی وسمه جان..‌. مشغول کارم شدم و گفتم – نه… نتونستم جمله رو کامل کنم. صدام در نمی اومد… استخونام از درد عصبی تیر میکشید و فقط دوست داشتم تنها باشم‌. تنها باشم بغض بترکه و تا میتونم گریه کنم. همه بلاخره رفتند. کل ظرف هارو جمع کردیم. دو سری ماشین ظرفشویی پر شد و خالی شد، ساعت نزدیک ۱۰ شب شد. شام نخورده بودیم و منتظر بودیم برامون شام بیارن. هرچند من میل هم نداستم. کاری نمونده بود به حلیمه خانم گفتم گرسنه نیستم و میخوام بخوابم. برگشتم اتاقم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا.... اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه... من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت... مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت... هومن...

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: نامستور
  • ژانر: عاشقانه، رئال، مافیایی، درام، آسیب‌ اجتماعی، خانوادگی
  • نویسنده: پونه سعیدی و بنفشه
  • تعداد صفحات: 2357
  • حجم: 41.52 مگابایت
خرید کتاب
40,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • برچسب ها:
  • admin
  • 2,847 بازدید
  • 40,000 تومان
  • دیدگاه‌ها برای رمان نامستور بسته هستند
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
رمان لند، دانلود رمان های پرطرفدار عاشقانه و جذاب بصورت رایگان ایرانی و خارجی جدید همراه با دانلود رایگان PDF بهترین رمان های آنلاین بدون سانسور در سایت رمان لند.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.