رمان لند
دانلود رمان

توضیحات

شاید در این لحظه در خواب باشیم و زندگی واقعی، همان آنچه که در خواب می‌بینیم، باشد. شاید لحظه‌ای پیش از این مرده باشیم و هنوز از آن خبر نداریم؛ حتی احتمال تراوش و وجود من در جسم دیگری، همان‌طور که در آینه می‌بینیم، وجود داشته باشد. شاید من در آن سوی آینه، واقعی‌تر از من در این دنیا باشم، که چشم‌هایم عکس خود را در آینه می‌بیند. اما چه اهمیتی دارد؟ گذشته در گذشته است و من نیز همچنان در حال تغییر و تبدیل به چیزی جدید هستم.بهتر است عکس‌ها زنده باشند و لبخندها در جریان. در دنیایی که همه چیز خاکستری است و رویاها تار شده‌اند، من می‌خواهم در دنیای به خواب رفته‌ها رنگین‌تر زندگی کنم.

(بدون سانسور) دانلود رمان من شوری از فاطمه عیسی زاده

چکیده رمان من شوری اثر فاطمه عیسی زاده :

رفته ایستادم . تق تق تق آوایی بود که با زدن سر ناخونم به در شنیدم در مقایسه با صدایی که بهاور از در زدن به راه انداخته بود به در کوبیدن من؛ درنزدن به نظر می رسید. سنگ ریزی از روی آسفالت ترک خورده جلوی در برداشته و بار بعد بلند تر در زدم . تنها ترسم این بود خود وهاب در را بگشاید در آن صورت فکر آنجایش را هم کرده بودم میگفتم برای امر خیر مزاحم شدم. چرند فکر کردم میگفتم پرونده کاری مهمم به بن بست رسیده و انتظار کمک دارم . صدای کشیده شدن دمپاییها به روی مزائیک حیاط به گوش رسید و پشت بندش صدای جا افتاده ای گفت: اومدم کیه؟!تکیه دستم را از دیوار سیمانی برداشته و راست ایستادم کمی ملایم جواب دادم : یه لحظه باز می کنید؟در سفید زنگ زده باز و حیاط سراسر سبز خیس از آبیاری به چشمم خورد. آن حیاط برای آن همه سرسبزی زیادی کوچک و دور افتاده بود . زن میانسال لبخند عریض و پرسشگری زد . در حینه تنظیم چادرش منتظر صحبت من ایستاده بود .

نقش لبخند خجالت زده ای را بازی کردم و گفتم ببخشید فکر کنم بد موقع مزاحم شدم، از داخل بوی سبزی و طراوت هوش از سر آدم می برد. انگار نه انگار چله تابستان بود ، خنکی توی صورت آدم میزد زن میان حرفم پرید و گفت: مراحمید ، بفرمایید. ، خب ، بنظرم خود وهاب جان بیان . راستش جلوی ذر بهتر باشه دوست معمولی به خانواده های قدیمی سخت و فرسا بود چی بهتر از همین نقطه ضعف برای حالگیری از یه پسر بچه مثلا زبل؟ زن چشم های ریز چین خورده اش را ریز تر کرد و پرسید : شما؟ «او من مهلت تمام شدن حرفش را نداده و گفتم – من؟ إخوبیت نداره بگم ولی من دوست و همکارشم ،براش قرص آوردم میخواست بره رو مواد گفتم امروز آرام بخش قوی مصرف کنه ، بهتره بلاخره شما خودتون بهتر میدونید این شغل چقدر سخته و نمی شه بدون اینجور چیزا خواب رو تنظیم کرد.

این چند مدتم دیدین چقدر بچم شب بیداری و سختی کشید تا پروندش رو حل کنه. با هر حرفم صورت مادرش سرخ تر می شد. ناگهان دستش را بالا برد و نیشگون درشتی از بازویم گرفت. از میان دندان هایش غرید دختر تو مگه خانواده نداری این طور دریده صحبت می کنی؟ تو خجالت نمی کشی؟ پسر دسته گل من مواد می زنه؟ وهاب ، وهاب بیا ببینم این چه دسته گلیه درست کردی؟ چشم دلم روشن بعد از این همه سال آبرو داری و سر به زیری اینه گندی که تحویل من میدی؟ هی مادر بگو این چند مدت چجوری این همه کم می خوابید وهاب ذلیل شده کوشی؟ از قدیمم گفتن از آن نترس که های و هوی دارن از آن بترس سر به توی دارد حرفش را تکمیل کردم و با تاسف برای وهاب فرضی سر تکان دادم.

شمشیر اژدها را تا ته توی قلبش فرو میکردی جیکش در نمی آمد . چه جمله بدی گفته بودم ، منظورم دقیقا چه بود؟ سر تکان دادم تا افکارم بریزند صدای دمپاییه ای بهاور آمد که سرعتی روی زمین می خوردند بلافاصله قرص را در دست مادر سرخ پوستش جا کرده و به چاک جاده زدم صدای داد و بیداد مادرش تا کوچه بغلی و حتی تا پشت خانشان هم می آمد. عینک دودی را از چشمم فاصله داد و با لبخند پیروزمندانه ای گفتم بهاور حالا دیگه حسابت پاک شد. جدا لازم بود آنقدر خود را به خاطرش به زحمت می انداختم؟ بهتر نبود از مشایخی میخواستم تعقیبش . عده باز هم فکر های تکراری مغزم را مسموم کرده بود. مقصد بعدی ام بی شک خانه بود . دلم کمی دیدن لبخند می خواست بهتر نبود. وقتی گند آن شب را بار آورده بودم ، دیگر جلویش کمتر آفتابی شوم؟ آدم ها چرا این شکلی هستند؟ هرچه درجه منع ذهنشان از انجام کاری بیشتر باشد ، دست و پایشان بیشتر به انجام آن ها کشیده می شود؟ خوبی اش این من با خودم به توافق نسبی رسیده بودم و نیازی به درگیری با خودم نبود.

(بدون سانسور) دانلود رمان جدید من شوری pdf فاطمه عیسی زاده

خرید کتاب
تماس بگیرید
  • admin
  • 13 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان من شوری pdf فاطمه عیسی زاده بسته هستند
https://romanland.ir/?p=28034
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!