توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان هزار و یک بوم اثر طیبه حیدرزاده و فاطمه شیرشاهی پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
سایه نقاش از اوان کودکی در رویای عاشقانه و لطیفش عاشق سهراب است، مردی پر از جذابیتهای خطرناک؛ اما دیری نمیگذرد که سایه با دیدن کابوسهای از گذشته تلخش، پرده از حقایق گذشته کنار میرود. در این میان که در گرداب حقیقت و کتمان دست و پنجه نرم میکند، عاشقی از دیار زهر و کینه دریچه دیگری از عشق را برایش باز میکند در نهایت دختر جوان سردرگم در کارناوال تاریکی به جستجوی حقیقت و عشق میپردازد …
خلاصه رمان: هزار و یک بوم
«از سهراب متنفرم» روزی میشود که این جمله را از ته قلبم بر زبان آورم؟ یا فقط مثل الان از سر حرص و خشمی است که در تنم جولان میدهد؟ بار دیگر با چشمهایی که آتش در آنها زبانه میکشید در آینه خود را برانداز میکنم. لبهای آغشته به رژ تیره و سرخم و ابروهایی که از زور غضب و حسرت به یکدیگر پیوند خوردهاند، چهرهام را مانند زنان مغرور و از خودراضی کرده است.
مامان مهتاب مثل ماه میدرخشید، چشمهای خوش رنگ و نازش در عین غمی که در خود پنهان کرده، برای پسر عزیز کردهاش مثل ستارههای پر نور چشمک میزد. فدای خندههای لطیفش که یک دنیا مهربانی در آنها خوابیده است. -اصلاً خوش ندارم جلو حاجی یه جا بغ کنید! سهراب از آینه جلو همراه با نیشخندی که دندانهای یک دست سفیدش را در معرض نمایش میگذاشت به
او نگاه کرده و میگوید: نه بابا این چه حرفیه حاج اسماعیل بالأخره داریم میریم خانم و پدر خانم آینده رو میبینیم عیبه بخوام تو رو پدرزنم دربیام و شب خوشش رو زهرمارش کنم نه سایه؟ من و بابا خیره نگاهش میکنیم چشمهایش از حسی تلخ تیره و کدر به نظر میآمد. آهی که از سینه ام برمیآمد را سرکوب میکنم. سهراب بیچاره هم بازیچهی دست این و آن شده و تنها …