توضیحات
مروارید دکتر بسیار حاذق ولی خسته از پیچ خم های روزگار زمانی که برای استراحت از بیمارستان مرخصی میگیره درگیر آدم ربایی خطرناکی میشه اون رو میدزدن تا نوه خطرناک ترین خلافکار ایران رو درمان کنه….
نام این اثر: ققنوس
نگارنده: سهیلا محبوب
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ققنوس
مروارید فکر نکن این چن سال دوری و درس خوندن من تو اون تهران لعنتی ما رو با هم غریبه کرده… فکر نکن این دوری کردنای من بخاطر اینه که مغرور شدم و خودمو میگیرم … من همون مرواریدم… همون مروارید که دوتایی از نخلستون مشدی رحمان خرما کش میرفتیم.
با دهن باز و چشمایی که به اشک نشسته بودن داشت منو تماشا میکرد…
مروارید نعیم بیسته اصلا حرف نداره ولی ما برای هم نیستیم نه اینکه من بهتر از اون باشما نه… نعیم مثل برادرمه نمیتونم به چشم دیگه ای بهش نگاه کنم زینب اینبار عملا به گریه افتاده بود… با همون صدای پر از بغض و گریه اش گفت.