توضیحات
رمان شاه دزد دلربا درباره دلـربــا، دختر فقیریه که توی پرورشگاه بزرگ شده… دنبال کار می گرده ولی هیچکس به یه دختر هجده ساله که هیچ وقت تا حالا کار نکرده و مدرکی نداره کار نمیده.. یه روز دوست دوران بچگیشو که دزده رو می بینه و از اونجا ماجرا شروع میشه…
نام این اثر: رمان شاه دزد دلربا
نگارنده: فاطمه غلامی
سبک: عاشقانه، مذهبی
قسمتی از رمان شاه دزد دلربا
لباس زیر ستی از توی کشو بیرون آوردم وخواستم بپوشم که احساس کردم بوی عرق میدم. بینیمو زیر بغلم بردم و بو کشیدم. حرصی چشمامو باز و بسته کردم و سرکی توی سالن کشیدم…شهلا نبود…سریع وارد حموم شدم و دوشی گرفتم…حوله رو دورم پیچیدم و اومدم بیرون….شهلا از توی آشپزخانه گفت: دلربا بیا شام بخور…من: وایسا لباس بپوشم…
دوباره وارد اتاق شدم و ستمو پوشیدم. روی زمین نشستم و مشغول پوشیدن ساپورتم شدم…بلند شدم و لباسامو پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم. سر سفره نشستم و گفتم: کاش امشب نمی رفتیم…شهلا نگاه معناداری بهم انداخت و گفت: باز که داری ساز مخالف میزنی شاه دزد خانم…من: نگوووو….شهلا: چیو؟
من: همین، شاه دزد…شهلا حرصی شد و گفت: بخور بریم، بخور…تکه نونی برداشتم و مشغول خوردن شام شدم. غذایی که برام مثل زهر مار بود….
