توضیحات
رمان گورکن دومین جلد از داستان نوشته شده توسط «حدیث» است که در آن می خوانیم..ما یه گروهیم، یه باند. ما تشکیل شدیم از ۵ عضو. ما گورکنیم، گورکن اسم ماست. گورکن ها به زور به ۹۰ سانت میرسن، اما باهمین جثه کوچیکشون از خانوادهشون با سرسختی محافظت میکنن، حتی در مقابل حیوونایی که از خودشون بزرگترن. گورکن ها برای خانوادشون هر کاری میکنن. درست مثل ما، ما بی دلیل گورکن نشدیم….
نام این اثر: رمان گورکن
نگارنده: حدیث
سبک: عاشقانه، پلیسی، مافیایی، انتقامی
قسمتی از رمان گورکن
صدایی از پشت سر مزاحم افکار انتقام جویانه ام شد. «خانم، آقا تشریف آوردن… میخوان شمارو ببینن.» بدون اینکه به طرف صدا برگردم، همونطور که به ساعت دیواری مقابلم نگاه می کردم پُکی به سیگارم زدم: آقا کی اومدن؟
فیروزه، زن مسنی که چند لحظه پیش پا به افکارم گذاشت با آب و تاب تعریف کرد: همین الان اومدن خانم، منتظر شمان، خیلی هم آشفته به نظر میرسن، به نظر من که…
دستم را به معنای سکوت بالا بردم، اگه اجازه می دادم تا صبح می خواست حرف بزنه.
_ خیلی خب، تو دیگه برو.
سیگارم که حالا چیزی ازش باقی نمونده بود رو تو زیرسیگاری خاموش کردم. از روی مبل تک نفره اتاقم بلند شدم. بزرگترین اتاق این عمارت متعلق به من بود، انقدر بزرگ بود که یک خانواده ۵نفره به راحتی می تونستن توش زندگی کنن.
از اتاق خارج شدم و پله هارو یکی یکی پایین رفتم. به پله های آخر که رسیدم پدر رو دیدم. سرگرم تبلتش بود، حدس زدم که مثل همیشه دنبال ردی از اون عوضی میگرده. متوجه حضورم شد، لبخند تلخی زد و به همون تلخی گفت: تولدت مبارک.
با اخم های درهم کنار پدر نشستم: بابا، تو که میدونی چقدر از این جمله و از تولد بیزارم، پس چرا هرسال با تکرار این جمله آزارم میدی؟