توضیحات
رمان ماویش، یک داستان جذاب و تاثیر گذار از زندگی پر فراز و نشیب زنی است که او را در سن کم راهی خانه شوهر کردند…داستانی که بر اساس واقعیت نوشته شده و مشابه با زندگی بسیاری از دخترانی است که در سن کم ازدواج می کنند…
نام این اثر: رمان ماویش
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ماویش
صدای زنگ موبایل مهسا، بلند شده بود و نام میعاد روی صفحه، به او چشمش میزد. دو به شک بود که جواب پسرخاله اش را بدهد یا نه. دو به شک بود که ادامه ی صحبت کردن و در دل گفتن با او درست است یا نه. همان دیروزش به او گفته بود که این کارها در فامیل خوب نیست و یک وقت حرفی پیش می آید.
گفته بود که دیگر با او تماس نگیرد و اصلاً برود به جهنم. می ترسید که یک وقت کار به جاهای باریک بکشد و این صحبت ها باعث شود قبح ماجرا از بین برود. دلسا در پذیرایی، جلوی تلویزیون به خواب رفته بود و مهسا گوشی اش را برداشت و به اتاق خواب رفت تا جواب میعاد را بدهد.
دکمه ی سبز رنگ را فشار داد و موبایلش را دم گوشش گرفت:
-بله؟
سعی کرد تا حد امکان در کلام خود، قندیل یخ بریزد. میعاد، آب بینی اش را بالا کشید و با دست آزادش، اشک خود را پاک کرد.
-سلام مهسا…