توضیحات
داستان رمان رنگین کمان نیمه شب، درباره دختریه به اسم” پریسیلا جین همیلتون گریر” که وارد یه بازی جاسوسی شده. بعد از اینکه گروگان گرفته میشه، پدرش از شخصی به اسم گرانت سالیوان درخواست میکنه که دخترش رو نجات بده. گرانت یکی از اعضای سابق ارتشه که ازش به عنوان یک افسانه یاد میکنن. توی مسیر نجات دادنش با یک سری مشکلات روبرو میشن و ماجراجویی های زیادی رو پشت سر میزارن و در نهایت عاشق هم میشن و…
نام این اثر: رمان رنگین کمان نیمه شب
نگارنده: لیندا هووارد
سبک: عاشقانه، خارجی، جاسوسی
قسمتی از رمان رنگین کمان نیمه شب
گرانت سالیوان با خشونت فکر کرد “من برای این کارهای چرند زیادی پیر شدم”
دولا شده اینجا چه غلطی میکرد وقتی به خودش قول داده بود هرگز… هرگز… دوباره توی جنگل قدم نذاره؟ اون ماموریت داشت یه دختر ترشیده و کله پوک رو نجات بده. از سنگرش در جنگل، کشتزار رو تحت نظر داشت و چیزی که توی این دو روز دیده بود باعث شد فکر کنه که شاید این دختر نمی خواد نجات پیدا کنه.
اون طوری به نظر می رسید که انگار زندگی روزمره خودش رو سپری می کنه. به راحتی می خندید، لاس می زد، کنار استخر دراز می کشید و آفتاب می گرفت، دیر می خوابید و توی حیاط شامپاین می نوشید. پدرش فکر می کرد دخترش به دست افرادی که اون رو به اسارت گرفتن به شدت شکنجه می شه و از این بابت خیلی نگران بود.
اما دخترش جوری اطراف استخر لَم می داد که انگار که به تعطیلات در سواحل مدیترانه رفته؛ اون قطعا شکنجه نشده بود. گرانت با خشمی که رو به افزایش بود زیر لب غرید: ” اگر کسی شکنجه شده باشه بدون شک اون شخص منم”.
پشه ها گازش می گرفتن و حشرات نیشش می زدن؛ به شدت عرق کرده بود و پاهاش بخاطر دولا شدن، به مدت طولانی، درد می کردن.
