توضیحات
داستان رمان پنهان ترین نیمه شهر راجع به دختر و پسری به اسم نعنا و کیارشه که در گذشته خیلی همو دوست داشتن. ولی بابای کیارش نعنا رو تهدید میکنه و نعنا مجبور میشه کیارش رو از خودش برونه و کیارش از نعنا متنفر میشه. حالا بعد چند سال نعنا مجبور به کار تو شرکت کیارش میشه…..
نام این اثر: رمان پنهان ترین نیمه شهر
نگارنده: سارا پ
سبک: عاشقانه، جنایی، درام
قسمتی از رمان پنهان ترین نیمه شهر
«فلش بک»
با سرانگشتهایش موهایم را پشت گوشم فرستاد و لاله ی گوشم را طولانی بوسید… صدایش همراه با نفس داغش در گوشم پیچید:
-گوشواره هاشو…
ناخودآگاه لبخندی زده و چشمهایم را بستم… در برابرش من فقط نگاه بودم…نمی توانستم به اندازه ی او نشان بدهم که چقدر دوستش دارم…تمام احساساتم در چشمانم جمع میشد انگار… سرش در گردنم بود و عمیق نفس می کشید.
دستم را روی شانه اش گذاشتم و کمی فشار دادم…با نارضایتی سر بلند کرده و در چشمهایم نگاه کرد… دستم را یک طرف صورتش گذاشتم و نوازشش کردم…
-دلم برات تنگ شده بود…
لبخند کجی زد و دستش را جلو آورد و گوشواره ی قلبی شکلی که به تازگی خریده بودم را لمس کرد…
-من بیشتر…
با مکث و دلخوری پرسیدم:
-پس چرا انقدر دیر به دیر میای؟
نفس عمیقی کشید و سرش را روی پایم گذاشت.
-اوضاع خونمون یکم بهم ریخته…
می دانستم که نباید ادامه بدهم…دوست نداشت در مورد خانوادهاش زیاد صحبت کند…