توضیحات
رمان شاهزاده سنگدل اولین جلد از مجموعه داستانی پادشاه پریان است که در بخشی از آن می خوانیم.. روچ در را باز می کند. نور وارد سالن می شود. دستم را جلوی صورتم می گیرم. همان طور که پلک می زنم به پناهگاه جاسوسان دین نگاه می کنم. چهار طرف آن خاک فشرده است و دیوارهایی که رو به داخل انحنا دارد. روی سرمان سقف دوار است…
نام این اثر: رمان شاهزاده سنگدل
نگارنده: هالی بلک
سبک: عاشقانه، تخیلی، ماجراجویی
قسمتی از رمان شاهزاده سنگدل
در بعدازظهر کسالت بار روز یکشنبه، مردی که کتی بلند و تیره پوشیده بود، در خیابانی که دو طرفش پوشیده از درخت بود، مقابل خانه ای ایستاد. با ماشین خودش نیامده بود. با تاکسی هم نیامده بود. هیچ کدام از همسایه ها ندیده بودش که توی پیاده رو قدم بزند. پس حتما از جایی نامعلوم ظاهر شده بود، انگار از میان سایه ای و سایه ای دیگر آمده بود.
مرد به سمت در رفت و مشتش را بالا گرفت که در بزند. توی خانه جود روی فرشی توی اتاق نشیمن نشست و چند تکه ماهی را که از حرارت مایکروفر کمی خیس شده بودند، توی سس کچاپ کشید و خورد. خواهر دوقلویش ترین، که روی کاناپه چرت می زد، روی پتویی چنبره زد و انگشت شستش را توی دهانش برد.
دور دهانش پر از لکه های آبمیوه بود. آن طرف کاناپه، خواهر بزرگترشان ویوی ین به صفحه تلویزیون زل زده بود. نگاه خیره ی وهم آلود و مردمک چشم هایش که نیمی از آنها دیده نمی شد، روی موش توی کارتون که از دست گربه در می رفت، میخکوب شده بود. وقتی گربه موش را گرفت و خواست آن را بخورد، ویوی ین زد زیر خنده.
