توضیحات
در داستان رمان هویت، نویسنده به گوشهای دیگر از زندگی پرداخته که برای خوانندهاش که اکنون بیش از پیش بر روی آثار وی حساسیت دارد، تجربهآموز است. روایت کردنِ قصهای کششدار، قسمتی از کار نویسنده است و واداشتن مخاطب به تماشای بیشتر، گوشهای دیگر و شاید مهمتر از کار اول… که نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده و خوانندهاش را خشنود میسازد.
نام این اثر: رمان هویت
نگارنده: منیر مهریزی مقدم
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان هویت
هر چند که اوضاع مالی هراب باشد، یاکریم های گرسنه را که در این هوای سرد عادت کرده اند پشت پنجره برای خوردن گندم از سر و کول هم بالا بروند را نمی توان توجیه کرد! یک کیلو گندم گرفتم و از مغازه بیرون آمدم. دستکش هایم را از داخل کیفم درآورده و به دست کردم ولی باز هم سردم بود.
مخصوصا با پلاستیک گندمی که در دست داشتم، نمیشد دست هایم را در جیب کنم و گرم تر شوم. یک ماشین خوشگل سفید که صدای بلند سیستمش بیشتر جلب توجه می کرد، از کنارم رد شد. از روی آبی که در یک قسمت از فرورفتگی آسفالت خیابان بر اثر بارانی که شب قبل جمع شده بود، پریدم و باز در افکارم شروع به گله از روزگار کردم:
– یعنی این رسمشه؟ خدایا صد دفعه غلط کردم اگه بخوام به کارت ایراد بگیرم. ولی آخه این عدالته؟ به یکی اون قدر دادی که پول بجوه تموم نمیشه، ولی به یکی دیگه مثل من اون قدر ندادی که بشه باهاش مامان بیچاره ام رو عمل کنم!