توضیحات
رمان مدارا، داستان زندگی دختری به اسم «بهار» است که با طلاق، پدیده رایج جوامع مدرن و کلان شهرهای ایران و جهان، زندگیاش دستخوش تلاطم و رویدادهای غافلگیر کنندهای میشود که او با صبوری و روشی هنرمندانه از آن عبور میکند و تجربهای را از سر میگذراند که از منظر جامعه شناختی میتواند چراغی در مسیر زندگی روشن…
نام این اثر: رمان مدارا
نگارنده: منیر مهریزی مقدم
سبک: عاشقانه، اجتماعی، هیجانی
قسمتی از رمان مدارا
با نگاهی به درخت نیمه عریان خزان زده از پشت شیشه پنجره، سرخورده و مایوس به خاله گفتم:
– شانس منه دیگه خاله. حکایت این ازدواج نافرجام من شده حکایت آش نخورده و دهن سوخته!
خاله با مکث کوتاه مرددی جواب داد:
– ناراحت نشی قربونت برم، ولی شناسنامه ات و اونچه جلوی چشم مردم بوده میگه تو یک زن مطلقه ای. اینو که دیگه نمیشه منکرش شد. میشه؟
خونم با شنیدن این حرف حساب به جوش آمد. ولی به شدت جلوی انفجار صدایم را گرفتم و در دل به ساسان و به بخت بد خودم لعنت فرستادم. هیچ کس به خودش جرئت نداده بود اسم مطلقه رویم بگذارد. ولی دروغ که نبود. به قول خاله جای انکار نداشت. ازدواجی که قبل از وقوع هر اتفاقی به طلاق کشیده شد، حقیقتی بود که در شناسنامه ام ثبت شده و تا عمر داشتم پاک نمی شد.
خاله و لیلی افکار دردناکم را پاره نکردند و ساکت نماندند تا عاقبت خودم با لرزش صدایی که از بغض بود گفتم:
– نه خاله، انکار نمی کنم. ولی تو رو خدا بگذارید با درد خودم کنار بیایم.