توضیحات
جین در رمان پادشاهی گناه، برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به قلعه خاندان ماریس میره. خاندانی ک در زمینه فولاد یکی از سرشناسترین تجار هستند. اما خیلی زود متوجه آدمهای متفاوت درون قلعه و نیتهای عجیب هر کدوم میشه ….
نام این اثر: رمان پادشاهی گناه
نگارنده: ساحل زندی
سبک: عاشقانه، خارجی، معمایی
قسمتی از رمان پادشاهی گناه
گرمای دستش که روی کمرم حرکت می کرد، خیلی برام لذت بخش بود. هومی از رضایت گفتم که بوسه ای روی گونه ام نشست. عطرش ریه هام رو پر کرد و یهو دلم پیچید! این خواب نبود! لعنتی این خواب نبود! سراسیمه از خواب پریدم و چرخیدم رو تخت تا ازش دورشم. چنان هول خورده بودم که اصلا متوجه موقعیتم روی تخت نبودم.
آنقدر به لبه تخت نزدیک بودم که با این حرکت سقوط کردم پایین و صدای خنده سرخوشانه تام بلند شد. از برخورد باسن و شونه ام به زمین، صدای بدی بلند شد و درد تو تنم پیچید. با سردرگمی نشستم رو زمین و موهام رو از جلو چشمم کنار دادم. تام خندید و گفت: آروم جولیا! چرا فرار می کنی؟!
هنگ فقط نگاهش کردم و گفتم…
– تام! من جین ام نه جولیا!
ابروهای تام بالا پرید…حالا اون بود که مثل برق گرفته ها بلند شد. شوکه گفت:
– اینجا که اتاق جولیاست…
با تاسف براش سر تکون دادم و گفتم: نه! مادرت اتاق روبرویی رو داده به جولیا!