توضیحات
داستان رمان گل شب بو، قصهی دخترخاله و پسرخاله ایست که بینهایت عاشق هم هستند و عاشقانه هم را میپرستند و برای داشتن هم جلوی تمام موانع قد علم کردهاند. به خواستههایشان میرسند ولی دست تقدیر دختر قصه را مجبور میکند به عشق پشت کند و… بدنامی پشت بدنامی میآید… خیانت پشت خیانت… گاهی موانع از بین نمیروند که نمیروند که نمیروند…
نام این اثر: رمان گل شب بو
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان گل شب بو
بحث سر تعیین میزان مهریه و شیربها بود. نمی دانم بابا این لاکچری بازی ها را از کجا یاد گرفته بود و از کی تا حالا این قدر تو نظرش باارزش شده بودم که میزان مهریه ام را به تاریخ میلادی تولدم تمام سکه تعیین کرد و خانه و ماشین فردین را به عنوان پشت قباله برای ضمانت خوشبختی ام در نظر گرفت!
والا یادم می اید سر تعیین مهریه ی زن خشایار تعداد سکه را از صدوچهارده به چهارده عدد رساند تا رضایت به عقد بیچاره ها داد. البته دور از ذهن نبود که بخواهد سنگ جلوی پایمان بیندازد. خجالتزده سرم را بلند کردم و به صورت فردین نگاه کردم. در همه حال نگاهم را شکار می کرد. این بار هم متوجه شد.
نیم نگاهی سمتم انداخت و در همان لحظه ی کوتاه چشمک همیشگی اش که دل و دین برایش داده بودم را زد و دوباره نگاهش را به بابا داد و من باز مشغول تماشای گل های قالی لاکی رنگمان شدم ولی تمام حواصم به جوابی بود که فردین می خواست در مورد مهریه به بابا بدهد.