رمان لند
دانلود رمان
رمان طیلا
  • حجم: 5.02 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در ابتدای رمان طیلا می خوانیم… بعد از پنج سال برگشتن به کشوری که با چشم گریان و دل خون از آن فرار کردیم کمی وهم داشت. وهم زنده شدن  خاطرات… نه اینکه در این پنج سال یادش آزارمان نداده باشد نه، ولی فرق میکرد دیگر، نمیکرد؟ برگردی جایی که هوایش هم بوی خاطرات میدهند، جای جایش یادآور خیلی اتفاقهاست…

نام این اثر: رمان طیلا
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان طیلا

نفسم را با آه بیرون فرستادم، موهایم را پشت گوشم مهار کردم و ساعت گوشی ام را چک کردم، یازده شب بود. بی اراده کمی در صندلی جابجا شدم و سر چرخاندم و به ساختمان بلند و عریض هتل پشت سرم نگاه کردم. میان آن همه پنجره دنبال اتاق مامان و بابا گشتن مسخره بود.

صاف نشستم، با آن قرصهایی که به خورد مامان داده بودم بی شک خواب بود، خوابی که هفت پادشاه در آن نبود و فقط حسرت بود و دل تنگ… خودش بارها گفته بود که قرصها را بیخودی به خوردش میدهم او در خواب هم هشیار خیلی روزهاست، روزهایی که ظاهرا گذشته بودند و باطنا… آه!

مطمئن بودم تا روزها خواب به چشمم نمی آید. زخم هایی که کهنه شده بودند باز داشت سرباز میکرد و شروع دردهایش را حس می کردم. رمز گوشی را زدم و صفحه ی اینستاگرام را باز کردم. خیلی وقت بود گوشه ی گوشیام بی استفاده مانده بود.

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romanland.ir/?p=30010
لینک کوتاه:
رمان طیلا
  • حجم: 5.02 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

در ابتدای رمان طیلا می خوانیم… بعد از پنج سال برگشتن به کشوری که با چشم گریان و دل خون از آن فرار کردیم کمی وهم داشت. وهم زنده شدن  خاطرات… نه اینکه در این پنج سال یادش آزارمان نداده باشد نه، ولی فرق میکرد دیگر، نمیکرد؟ برگردی جایی که هوایش هم بوی خاطرات میدهند، جای جایش یادآور خیلی اتفاقهاست…

نام این اثر: رمان طیلا
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان طیلا

نفسم را با آه بیرون فرستادم، موهایم را پشت گوشم مهار کردم و ساعت گوشی ام را چک کردم، یازده شب بود. بی اراده کمی در صندلی جابجا شدم و سر چرخاندم و به ساختمان بلند و عریض هتل پشت سرم نگاه کردم. میان آن همه پنجره دنبال اتاق مامان و بابا گشتن مسخره بود.

صاف نشستم، با آن قرصهایی که به خورد مامان داده بودم بی شک خواب بود، خوابی که هفت پادشاه در آن نبود و فقط حسرت بود و دل تنگ… خودش بارها گفته بود که قرصها را بیخودی به خوردش میدهم او در خواب هم هشیار خیلی روزهاست، روزهایی که ظاهرا گذشته بودند و باطنا… آه!

مطمئن بودم تا روزها خواب به چشمم نمی آید. زخم هایی که کهنه شده بودند باز داشت سرباز میکرد و شروع دردهایش را حس می کردم. رمز گوشی را زدم و صفحه ی اینستاگرام را باز کردم. خیلی وقت بود گوشه ی گوشیام بی استفاده مانده بود.

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romanland.ir/?p=30011
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!