رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان گره های روشن
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: عالیه جهان بین
  • ویراستار: رمان لند

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان گره های روشن از عالیه جهان بین با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

حوله را دور سرم پیچیدم و از اتاق خارج شدم. وارد آشپزخانه شدم و از کشویِ یخچال، چند گیلاس برداشتم و به دهان انداختم. میوه‌ی نوبرانه… طعم ملسش را دوست داشتم. هنوز هسته‌هایش را از دهانم بیرون نیاورده بودم که موبایلم به صدا درآمد. هسته‌ها را درونِ سطل زباله تف کردم و به طرف صدا رفتم. با دیدن شماره‌ی خشایار، رد تماس دادم. حوصله‌ی شنیدنِ مزخرفاتش را نداشتم…

خلاصه رمان : گره های روشن

چقدر سخت بود که هم به حرف خشایار، هم مهیار گوش کنم. لب باز کردم چون این لب‌ها به هم دوخته نمی‌شدند. سرش هنوز روی دستش بود و رگ‌های برجسته‌ی پشت دستش وادارم می‌کرد سکوت نکنم. حالا که تا این‌جای حرف‌ها را گفته بودیم، پس نباید چیزی ناگفته باقی می‌ماند. تعلل کردم تا همه‌ی اتفاقاتِ تلخِ آن شب را به خاطر بیاورم. – اون شبی که لاله اومد تو اتاق من، مستِ مست بودم، ولی خوب یادمه. با لادن رفته بودیم یه پارتی تو شمال شهر… تمام مدت من لادن رو ندیدم، انگار بین شلوغی گم شده بود.

یکی اومد کنارم، اصلا نمی‌دونم چی شد که دست اون دختر رو رد نکردم. اون‌قدر خوردم که چشام چهارتا می‌دید، بعد یهو سروکله‌ی لادن پیدا شد و برگشتیم خونه، در حالی که من اصلا روی پا بند نبودم. کمکم کرد رو تخت دراز کشیدم، وقتی رفت تازه لاله اومد. قسم می‌خورم یه نقشه بود. هنوزم نمی‌دونم اون دختر کی بود به من مشروب تعارف کرد؟ قصدشون چیزِ دیگه بود مهیار… نبضِ شقیقه‌ها و تغییرِ رنگ‌دانه‌های پوستی‌اش را می‌دیدم و من از حالِ خودم بی‌خبر بودم.

بینی بالا کشیدم و دستم روی گردنم نشست و مهیار ابدا تکان نخورد. -من نامردی نکردم، حتی وقتی لاله گفت همیشه منو می‌خواسته، نه التماسش نه ناله‌هاش برام مهم نبود، نه چون خودم عاشق لادن بودم؛ چون اون نامزدِ تو بود. قسم می‌خورم یه لحظه هم به چشمی غیرِ خواهری نگاش نکردم. این وسط گناه من چیه؟ تو بگو… آهِ جانسوزش وجودم را مثل شمع آب کرد. خودم را وادار کردم که بلند شوم، کنارش روی تخت نشستم. از زرد شدنِ سر انگشتانش متوجه فشاری که به سرش می‌آورد شدم و دستش را گرفتم، این‌ بار پَسَم نزد…

خلاصه کتاب
حوله را دور سرم پیچیدم و از اتاق خارج شدم. وارد آشپزخانه شدم و از کشویِ یخچال، چند گیلاس برداشتم و به دهان انداختم. میوه‌ی نوبرانه... طعم ملسش را دوست داشتم. هنوز هسته‌هایش را از دهانم بیرون نیاورده بودم که موبایلم به صدا درآمد. هسته‌ها را درونِ سطل زباله تف کردم و به طرف صدا رفتم. با دیدن شماره‌ی خشایار، رد تماس دادم. حوصله‌ی شنیدنِ مزخرفاتش را نداشتم...
خرید کتاب
23,700 تومان
https://romanland.ir/?p=3533
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • جهاندار
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌های پیشنهادی شما مناسب برای کودکان زیر 12 سال هستند؟

  • حامد
    9 آذر -622 | 00:00

    با خوندن رمان‌ها بهتر میشم و در عین حال احساس خوبی هم بهم هدیه میده.

  • پریاکار
    9 آذر -622 | 00:00

    تلاش میکنم هرروز به چند صفحه از رمانی که الان دارم خوندن، ادامه بدم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!