توضیحات
من مهرزادم… سرکش… مغرور… از خودراضی… با دختر ساده و بچه سالی به اسم آمین ازدواج کردم تا با فشار آوردن به اون خانواده ام رو به ازدواج با معشوقهی متاهلم راضی کنم. ان قدر اذیتش کردم تا رفت… ازدواج کرد… اما قبل این که شوهرش فرصت کنه بدستش بیاره من دست به کار شدم… اسمم رو با نطفهام رو روی تنش امضا کردم… آمین تا ابد مال منه.
نام این اثر: کلاف
نگارنده: آمین
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان کلاف
آمین جان میشه یک چیزی بپرسم؟
مامان پری جان هر کی دوست داری راجب نوه نگو فقط… غیر از اون هر چی دوست داری بپرس… البته که میشه مامان پری.. بفرمائید… به قدری فکرش درگیر بود که مثل همیشه لبخندی مهمونم نکرد
-دخترم تو آیسان جان رو چقدر میشناسی؟
در لحظه دستگیرم میشه اوضاع از چه قراره. پس مهرداد طاقت نیاورد و حرف دلش رو به مادرش زد. لبخند نیم بندی میزنم
-خب میشه گفت خیلی… من و آیسان تقریبا با هم بزرگ شدیم خیلی بهم نزدیکیم.