توضیحات
داستان راجب پسریه که سن زیادی داره؛ با خیلی از مردم ارتباط داشته اما تاحالا دل بسته کسی نشده و عشق رو تجربه نکرده. به خاطر گذشته تلخش و زجرهایی که پدرش کشیده به سمت راه پر پیچ و خمِ انتقام قدم برمیداره. در کوچه پس کوچههای این حس سیاه، بالاخره نوری میبینه. اون عشقی خالصانه رو پیدا میکنه که رسیدن بهش، شاید فقط در دنیای آرزوها ممکن باشه….
نام این اثر: خانوم خلافکار من
نگارنده: مبینا_ریحانه (آصفی)
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان خانوم خلافکار من
باعصبانیت به چشمای کریحش که با تمام وقاحت تو صورتم دوخته بود نگاه کردم. مردک عوضی سه روز بود که هی زمان معامله رو عقب مینداخت. الانم بعد سه روز با پرویی میگه عتیقه های شما اصل نیست فقط نصف پول و بهتون میدم. تویه حرکت خیلی حرفه ای اسلحمو از تویه جیب شلوارم دراوردم و به سمت سرش نشونه گرفتم با این حرکت من افرادش به سمتم دویدند که بلند داد زدم…
_به اون توله سگات بگو از از جاشون تکون نخورن وگرنه یه گلوله حرومت میکنم.
خیلی خونسرد دستشو به طرف افرداش گرفت و همونطور که پیپشو اتیش میزد گفت
+اوینا تو که میدونی من تویه تشخیص اصل و تقلبی خیلی حرفه ایم پس چرا همچین کاری کردی
_ببند دهنتو همه ی ادمایی که بامن معامله میکنن و منو میشناسن میدونن که اوینا اهل اینکارا نیست و همه ی جنساش اصله مردک فکر میکنی میتونی منو با حرفات گولـ..
حرفم تموم نشده بود که صدای اژیر پلیس اومد….