توضیحات
داستان رمان جان من است خنده شیرین تو، حول زندگی یاس که استعداد عجیبی در طراحی دارد و خانواده اش می چرخد .. یاس که برای شرکت معروفی در حوزه طراحی درخواست داده، با هیجان در حال آماده کردن خودش برای شرکت جدید است غافل از اینکه رییس این شرکت همان….
نام این اثر: رمان جان من است خنده شیرین تو
نگارنده: معصومه طاهری
سبک: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
قسمتی از رمان جان من است خنده شیرین تو
آرام قدم هایم را برداشتم و به جلو رفتم. گویی کنترل حرکت دست من نبود که مات و مبهوت در یک خط مستقیم حرکت می کردم.. ناگهان در وسط آن دشت دو گوی بزرگ و براق ظاهر شد؛ گوی اول مانند یاقوت کهربایی رنگی می درخشید و گوی دوم… فقط و فقط سیاهی مطلق بود!…
از رنگ زیبای گوی مسحور شده بودم که ناگهان پاهایم مرا به جلو کشیدند و حرکت من در امتداد مسیری بود که به گوی
کهربایی رنگ ختم میشد! جلو رفتم و جلو رفتم تا که آن گوی مقابلم قرار گرفت و من مات مانده خیره ی آن گویی بودم که حالا همچون خورشیدی فروزان می درخشید…
دستم را جلو بردم و آن را لمس کردم که ناگهان همه جا را نور طلایی رنگی در برگرفت و من در عظمت آن نور محو شدم…!