توضیحات
در رمان پای مرام می خوانیم… در محلهای قدیمی و در دل کوچههای پایینشهر، احمد، جوانی بیستساله و با غیرت، با مادر سختکوش و خواهر نوجوانش زندگی میکند. پدرش سالها پیش به خاطر پول، آنها را رها کرده و احمد با کار کردن در خواربارفروشی محله و زحمت روزانه، تلاش میکند تا زندگی را برای خانوادهاش بگذراند. هر روز با دوست سرخوش و بامرامش، شهاب، از دل محلههای اعیانی میگذرد، جایی که رؤیاها و حسرتها روی سرشان سنگینی میکند. اما شرایط، احمد را در دو راهی سختی قرار میدهد…
نام این اثر: رمان پای مرام
نگارنده: سودا ترک
سبک: عاشقانه، خانوادگی
قسمتی از رمان پای مرام
ظهر بود، باز تایم ناهار من و شهاب. با هم پا شدیم اومدیم سمت کوچه بالا، همون جایی که خونه باغ های قدیمی داره و درختا تا آسمون قد کشیدن. یه کوچه قشنگ که آدمایی که اونجا زندگی می کنن، هرکدومشون توی محله، اسم و رسمی دارن برای خودشون. ولی ما؟
ما… بچه های کوچه آخر محله ایم؛ اون کوچه ای که هرکی توش اجاره نشینه و زندگی رو به زور با زور بازوش و چنگ و دندون می گذرونه، البته اکثرا با نون حلال. که فکر بودم که، شهاب گفت:
– آخ که محشره اینجا، دل آدم باز میشه.
من هم همینطور که به درختها نگاه میکردم، گفتم:
– آره والا کاش یه بار هم میشد بیغم، مث اون پولدارای محل، تو یه باغ پر از درخت بشینیم، ناهار بخوریم، بی درد. بدون فکر فردامون که چی میخواد بشه.
شهاب که از همیشه شوخ تر و پرحرفتر بود، لبخند زد و گفت:
– داداش، ما هم مث اوناییم. فقط یه کمی ته جیبمون سبکه!
و هر دو زدیم زیر خنده، ولی اون خنده فقط چند لحظه دووم آورد. ته دلمون می دونستیم وضع ما کجا و وضع اونا کجا…