توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان با من بمان از SANA.M با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درمورد مردیه که با پسر دوسالش تنها زندگی میکنه،بعد از همسرش تنها بوده وحالا بعد دوسال وارد یک عشق ممنوعه میشه ! عشقی با 14 سال اختلاف ستی وگذشته ای نا معلوم… پایان خوش
خلاصه رمان : با من بمان
دل و روده ی کامپیوتر شرکتمو ریخته بودم بیرون؛ یه خازن جدا شده بود داشتم لحیمش می کردم؛ شدیدا تو حس کارم بودم که خازن سرجاش لحیم شه ،تو ی دستم ھویه و دست دیگم خازن بود! که در به شدت باز شدو من دو متر پریدم ھوا! خازن از دستم افتاد رو زمین؛ برگشتم سمت در: تو روح آدم نفهم!!! سعید دستاشو گذاشت تو جیب شلوارش: تو روحش!!! حرفی نی! خم شدم؛ خازن کوچیکی بود، حالا چطوری پیداش کنم!؟ سعید اومد سمتم: شیطون چیکار می کردی که ترسیدی؟!
– سعید بگرد ببین پیداش میکنی؟! یه خازن سیاه کوچولو بود! سعید به میز تکیه داد: آزاده زنگ زد! صاف ایستادم: چی شده باز؟ – طبق معمول این شازده شما دعواش شده با چندتا بچه دیگ… گریه و زاری … الانم اروم نمیشه پدر پدر راه انداخته!!! ھویه رو، روی میز گذاشتمو رفتم سمت کتم: موندم چیکار کنم؛ مادرم که جدای درد پا و زانو، حوصله و اعصابشو نداره! خواھرم که خودش دوتا اتیش پاره داره! خودمم که… میبینی زندگیموسعید!؟ کتمو پوشیدم یقشو مرتب کردم: سفارشای صالحی رو بده امروز….
– یه پیشنهاد دارم! – برای تحویل سفارشای صالحی؟ – نه بابا! …برای حل مشکلاتت!! -خب بفرمایید! کیف پولمو برداشتمو روبروش ایستادم سرشو خاروند؛ راستش دختر خاله طوبی طلاق گرفته… دستمو به نشونه ی سکوت بالا اوردم: ھیچی نگو! حرفات تکراریه. – پسر چرا لجبازی میکنی؟! ۳۴ سالته! باید زن بگیری نه بخاطر خودت به خاطر اون بچه! سمت در رفتم: سعید حرررف نزززن!! میدونی مشکل منو…. چرا اصرار میکنی به ازدواج؟! سعید پشت سرم راه افتاد: مگه همه مثل ستایشن؟!….
به نظر شما چه جاهایی برای دانلود رمان ایرانی وجود دارند؟
ایول، رمانی که تازه تمومش کردم خیلی هیجان انگیز بود!
برای من خوندن رمان خیلی چیزها رو درباره شخصیت ها و مسائل مختلف آشنا می کنه.