رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان بی گدار
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: مستانه بانو
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 521

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بی گدار از مستانه بانو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پاهایش مسخ شده از صدای آواز، بدون دریافت هیچ فرمانی از مغزش به سمت منبع آن احساس روحنواز قدم برداشت. با دیدنش پشت میز صبحانه ی کنار پنجره، لبخندی به زیبایی آن آواز، روی لب هایش نشست. صدایش اوج گرفت و نگاهش چرخید؛ با دیدن هامین که به ستون تکیه زده و نگاه تحسین برانگیزش را نثارش میکرد، لبخند زد و از پشت میز بلند شد…

خلاصه رمان : بی گدار

هامین آغوشش را به رویش باز کرد و اجازه داد عطر بهار نارنج ذاتی دخترک، مهمان وجودش شود. عطری که از وجود مادرش به ارث برده بود. مادرش!… این کلمه صدای جیغ و گریه را در ذهنش پخش می کرد. سرش را کمی تکان داد تا از آن جهنم بیرون بیاید. صدای روحنواز دخترک برای فراموشی تمام سیاهی ها کافی بود: -صبح بخیر؛ سر صبحی چشمات چرا سرخه؟ هامین دستی به چشمانش کشید و با لبخندی هر چند خسته اما واقعی جواب داد: -آخر ماهه دیگه؛

کارها تمومی ندارن بابا! آیناز داری مثل عزیز صحبت میکنی ها. آیناز شیطنت جمله ی پدرش را ندید گرفت و همانطور که به سمت میز می رفت، با نگرانی گفت: -باید بیشتر مراقب خودت باشی. هامین نگاه عمیقی به آیناز انداخت. بزرگ شده بود… بزرگ شدنی که برای او خون دل ها ساخته بود. چه در زمان بیماری های کودکی و گریه کردن های از سر بی قراری که پا به پایش اشک ریخته بود و چه زمانی که هورمون های زنانه دوران بلوغش او را به عصبی ترین و منزوی ترین دختر دنیا تبدیل می کرد.

از شکوفایی گلی که با دستان خودش پرورش داده بود می ترسید! از به چشم آمدنش می ترسید! از دستانی که کمین کرده اند برای چیدنش می ترسید!… خودش را می شناخت؛ چون خاری زهرآگین بود که برای محافظت از گلش در دستان شکارچی فرو می رفت و هست و نیستشان را به باد می داد. اما می ترسید از خواستن هایی که در وجود دخترکش جمع شده بود… می دانست گلش آنقدر ارزش دارد که دیگران سوزش خارهای چسبیده به گل را تحمل می کنند. قدم پیش گذاشت…

خلاصه کتاب
پاهایش مسخ شده از صدای آواز، بدون دریافت هیچ فرمانی از مغزش به سمت منبع آن احساس روحنواز قدم برداشت. با دیدنش پشت میز صبحانه ی کنار پنجره، لبخندی به زیبایی آن آواز، روی لب هایش نشست. صدایش اوج گرفت و نگاهش چرخید؛ با دیدن هامین که به ستون تکیه زده و نگاه تحسین برانگیزش را نثارش میکرد، لبخند زد و از پشت میز بلند شد...
خرید کتاب
رایگان
https://romanland.ir/?p=5849
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهنیا
    9 آذر -622 | 00:00

    جلوی خوندن رمان داشتن الکل نکنید، به هیچ وجه به این افراد اعتماد نکنید که رویاپردازی های شما رو به خاطر بیاورند.

  • ترانه
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن رمان‌ها مثل اینه که به یه پازل علاقه‌مند باشی و هر تکه رو به محلش بچسبونی تا در نهایت تکه‌ها به هم قرار بگیرن، عالیه!

  • پرنده
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن این کتاب برای من احساس نوید بخشی شده که چهارچوب کوچک و پایه ضعیف رو با روایت درستی گسترش داده تا اندازه ای که با بقیه داستان‌ها دیده نمی‌شد.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!