رمان لند
دانلود رمان
رمان پینار
  • حجم: 12.8 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در بخشی از رمان پینار می خوانیم ….چمدانش را پشت سرش می کشید و نگاهش روی پارچه ی مشکی رنگ وصل شده بر سر در خانه ی پدری اش خیره ماند. از اینکه بعد از ده سال در چنین شرایطی برگشته بود حس ناخوشایندی داشت. هیچ وقت دلش نمی خواست برود ولی خواسته بودند که برود …چه می توانست بکند … پسر بزرگ خانواده بود !چشم و چراغ پدر و امید مادر ….

نام این اثر: رمان پینار
نگارنده: ریحانه کیامری
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان پینار

وارد شدن به عمارت گنجی ها برایش چالش بزرگی بود. نفسی گرفت و داخل شد ….در را پشت سرش بست و برای چند لحظه همان جا دم در ایستاد. حیاط بزرگ عمارت از قبل زیباتر شده بود ولی چه فایده؟ !وقتی مادرش در آن نبود… قطره اشکی را که از دیدن بنر بزرگ و قدی از عکس مادرش در قاب چادر مشکی، از چشمانش چکید پاک کرد و راه افتاد.

صدای کشیده شدن چرخ های چمدان روی سنگ فرش، سکوت غم انگیز عمارت عزادار گنجی ها را می شکست. پا روی اولین پله که گذاشت، عمه اش با لباس های سراسر مشکی از در بیرون آمد و به شیون خواندش:
-خوش اومدی عزیز دردونه ی زهرا …خوش اومدی چشم و چراغ زهرا … بیا …بیا ببین چه خاکی به سرمون شده اردلان … چرا انقدر دیر اومدی عمه …

اردلان دیگر نتوانست خودش را کنترل نماید، چمدان را رها کرد و از پله ها بالا رفت. عمه اش را که روی زمین نشسته و به پهنای صورت می گریست در آغوش کشید و بغضش ترکید…
-اردلان کجا بودی عمه … زهرا چشمش به در خشک شد که تو بالاخره بیای … بمیرم برات که بیمادر شدی …
اردلان شانه هایش میلرزید و در دامان عمه اشک می ریخت …

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romanland.ir/?p=706
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!