توضیحات
در رمان گناهکاران می خوانیم….من مرد دو چهره ی روزگار هستم؛ همان پسر سر به راه گذشته ها و مرد کینه توز این روزها. بی رحمی شده سرلوحه ی زندگی ام. در من به دنبال ویژگی مثبت نباش! من خالی ام از تمام خوبی ها. آری، من قدر مطلق سیاهی ها و نماینده ی تمام کسانی هستم که در این میان ضربه خورده اند. من آماده ام تا انتقام بگیرم.
نام این اثر: رمان گناهکاران
نگارنده: عطیه شکری
سبک: عاشقانه، معمایی، انتقامی
قسمتی از رمان گناهکاران
امروز، روز چهل و هفتمه که به هوش اومدم. سرم به شدت درد می کنه. بابا بهروز تا الان نذاشته از خونه بیرون برم. البته تنها سه هفته اس که به کمک تمرینات مداومی که تحت نظر خود بابا تو خونه انجام می دم؛ از زندگی نباتی ای که گریبان گیرم بود فاصله گرفتم. هنوز هم کمی بدنم خشکه و اون انعطاف لازم رو نداره.
این روزها بدجور کلافه و افسرده ام این منع بیرون رفتن هم که شده نور الی نور. دلیل این همه اصرارهاش رو نمی فهمم چند باری هم که ازش پرسیدم که چرا نمی ذاره برم بیرون، تنها یه جمله رو به خوردم داد اونم این که من باید استراحت کنم چون تازه بعد از چند سال از کما بیرون اومدم.
الان هم این برگه ها رو به زور از اتاق کارش کش رفتم تا بتونم چند خطی بنویسم. شاید فرجی شد و حافظه ام کم کم برگشت؛ البته بعید می دونم چون تو این مدت اندکی که در روز قرص هام بهم اجازه ی بیدار موندن می ده هر چی فکر می کنم کم تر به نتیجه می رسم. همین امر باعث میشه بیشتر از دست خودم کلافه بشم و حرص بخورم چون هیچی یادم نمی….