توضیحات
ماهان راد در رمان عاشق شدن، پسری نُه ساله است. “محسن راد” هم یکی از تاجرهای معروف، جلوی درب زایمان ایستاده بود و منتظر به دنیا آمدن خواهر یکی یک دانه اش بود! صدای دو نوزاد در گوشش طنین انداز شد، صدای خواهرش و… صدای یک زن که دختر تازه به دنیا آمده اش را نوازش می کرد، به گوشش رسید. مادر دخترک لبخندی به روی ماهان زد و اورا به کنار خود دعوت کرد… چه جادویی بود میان آنها؟
نام این اثر: رمان عاشق شدن
نگارنده: اسرا خ
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان عاشق شدن
صدای یک زن که دختر تازه به دنیا آمده اش را نوازش میکرد، به گوشش رسید. قلبش او را به سمت اتاق سوق داد. در را باز کرد و وارد شد. مادر دخترک لبخندی به روی ماهان زد و او را به کنار خود دعوت کرد. ماهان با دیدن صورتش یاد ماه افتاد. صورتی سفید، بینیای کوچک، چشمانی نیمه باز که هرگاه چشمانش را باز میکرد زمرد چشمش می درخشید.
هردو بهم خیره شدند. ماهان دست نوزاد را در دستان بچه گانه اش گرفت. دست های سفید، کوچک و نرم دخترک حس شیرینی را به ماهان القا کرد…چه جادویی بود میان آنها؟ شاهین ذوق زده برای دیدن دختر تازه شکفته اش شاد و خرم قدم برمی داشت. گل را در دستانش جابه جا کرد و وارد اتاق شد.
با دیدن دست ماهان و دخترش غیرت پدرانه اش تحریک شده بود. لبخند شیرینی به این حس زد و جلو رفت. رو به همسرش که اکنون مادر بچه اش بود، با عشق گفت:
– دلناز بانو یه اسم خوب برای دختر کوچولومون در نظر گرفتم.