رمان لند
دانلود رمان
رمان من همان نیلوفرم
  • حجم: 16 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

” نیلوفر” در رمان من همان نیلوفرم، یک دختر هفده ساله است که از کودکی باید تابع قوانین پدرش عمل کنه. قوانینی که نیلوفر رو مجبور به ازدواج با یک مرد رذل و مطیع هوای نفس می‌کنه! ( رمان در سبک ازدواج اجباری نیست) و اینجا نیلوفر قصه‌ی ماست که باید میون خوشبختی خانواده‌اش و کشیدن پرده‌ای سیاه بر روی تمام اهدافش یا رهایی از اون مخمصه و تحمل عذاب‌های پدرش یک راه رو انتخاب کنه!

نام این اثر: رمان من همان نیلوفرم
نگارنده: نیلوفر فنودی
سبک: عاشقانه، اجتماعی

قسمتی از رمان من همان نیلوفرم

دستام رو محکم روی گوشام فشردم. نمی خواستم بشنوم، نمی خواستم باور کنم این حرفها از دهان دوست داشتنی ترین فرد زندگیم بیرون میاد اما، اون فریادها به قدری بلند بود که به راحتی از میون گوشت و استخون دستام عبور کنه و من اون حرفهای رکیک رو بشنوم. خدایا! دیگه نمیتونم تحمل کنم، کاسه صبرم لبریز شده داری میبینی دیگه؟

تو رو خدا کاری کن تموم این جنگ و دعواها تموم بشه! پوزخند تلخی گوشه ی لبم جاگرفت. ببین کارم به کجا رسیده که دیگه به خدا هم میگم تورو خدا. از روی تخت فلزی و زوار در رفته ام بلند شدم که صدای آزار دهنده ای داد. دیگه به این صدای زننده هم عادت کرده بودم.

بدون اینکه به خودم توی آینه کوچک اتاق نگاهی بندازم، پاهام رو بی رمق به سمت در اتاق کشیدم اما، باز شدن در مصادف شد با صدای شکستن شیشه و پشت بندش جیغ های مکرر مامان…اشک هام با سرعت گونه هام رو خیس کردن و از ترس چشم هام رو محکم روی هم فشردم.

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romanland.ir/?p=870
لینک کوتاه:
رمان من همان نیلوفرم
  • حجم: 16 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

” نیلوفر” در رمان من همان نیلوفرم، یک دختر هفده ساله است که از کودکی باید تابع قوانین پدرش عمل کنه. قوانینی که نیلوفر رو مجبور به ازدواج با یک مرد رذل و مطیع هوای نفس می‌کنه! ( رمان در سبک ازدواج اجباری نیست) و اینجا نیلوفر قصه‌ی ماست که باید میون خوشبختی خانواده‌اش و کشیدن پرده‌ای سیاه بر روی تمام اهدافش یا رهایی از اون مخمصه و تحمل عذاب‌های پدرش یک راه رو انتخاب کنه!

نام این اثر: رمان من همان نیلوفرم
نگارنده: نیلوفر فنودی
سبک: عاشقانه، اجتماعی

قسمتی از رمان من همان نیلوفرم

دستام رو محکم روی گوشام فشردم. نمی خواستم بشنوم، نمی خواستم باور کنم این حرفها از دهان دوست داشتنی ترین فرد زندگیم بیرون میاد اما، اون فریادها به قدری بلند بود که به راحتی از میون گوشت و استخون دستام عبور کنه و من اون حرفهای رکیک رو بشنوم. خدایا! دیگه نمیتونم تحمل کنم، کاسه صبرم لبریز شده داری میبینی دیگه؟

تو رو خدا کاری کن تموم این جنگ و دعواها تموم بشه! پوزخند تلخی گوشه ی لبم جاگرفت. ببین کارم به کجا رسیده که دیگه به خدا هم میگم تورو خدا. از روی تخت فلزی و زوار در رفته ام بلند شدم که صدای آزار دهنده ای داد. دیگه به این صدای زننده هم عادت کرده بودم.

بدون اینکه به خودم توی آینه کوچک اتاق نگاهی بندازم، پاهام رو بی رمق به سمت در اتاق کشیدم اما، باز شدن در مصادف شد با صدای شکستن شیشه و پشت بندش جیغ های مکرر مامان…اشک هام با سرعت گونه هام رو خیس کردن و از ترس چشم هام رو محکم روی هم فشردم.

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romanland.ir/?p=29777
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!