تا به حال خواسته اید که بیشتر در زندگی شخصیت مورد علاقه تان فرو بروید؟ در این کتاب به گذشته می رویم و بیشتر با زندگی تراویس مددوکس، قهرمان سرکش داستان آشنا م یشوید... در این کتاب شخصیت های آشنای کتاب های قبل را بیشتر می شناسیم. همانطور که می دانید اَبی در کتاب قبل خیلی ناگهانی با تراویس ازدواج می کند و جزییات این ازدواج مخفی نگه داشته می شود، اما در این کتاب جزییات باز می شوند و به سفری پر احساس با شخصیت های داستان می رویم...
اَبی دختر خیلی خوبیه. فحش نمیده و محافظه کارانه لباس میپوشه. اون فکر میکنه اینجوری میتونه از گذشته ی تاریکش فرار کنه. گذشته ی که به خاطرش همراه بهترین دوستش امریکا، به ایسترن امده تا یه شروع تازه داشته باشه. ابی فقط یه هدف داره: دوری کردن از دردسر. تراویس مددوکس، خود دردسره… پسر بد دانشگاه. یه پسر جذاب, باهوش, یه بوکسور خیلی خوب. تراویس اعتقادی به دوست دختر نداره و هیچ میکشه. شرطی که اگه ابی ببازه، باید یک ماه با تراویس زندگی کنه و اگه تراویس ببازه…
آمریکا میسون , یک دانشجوی گستاخ مقطع کارشناسی در دانشگاه ایالت شرقی , گرفتار عشق یه مددوکش شدهاست – شپلی مددوکس. برخلاف پسر عمویش, شپلی بیشتر یک عاشق است تا یک مبارز, ولی یک سفر جاده ای به منزل والدینش در ویچیتای کانزاس, میتواند به معنای رفتن به مرحلهٔ بعدی باشد یا پایان همه چیز.
این داستان برشی کوتاه از زندگی قهرمانان رمان فاجعه زیبا و شرح اولین ولنتاین تراویس و اَبی به عنوان یک زن و شوهر است. این کتاب یک بخش از فاجعه متحرک (جلد دوم فاجعه زیبا) و یا حتی یک صحنهی حذف شده از فاجعه زیبا نیست؛ این یک چیز کاملا جدید است. این داستان کوتاه بعد از جلد دوم رمان، یعنی فاجعه متحرک (Walking Disaster) نوشته شده؛ اما با توجه به کوتاه بودن آن، نویسنده به عنوان شماره 1.5 رمانهای سری زیبا (Beautiful) منتشر کرده است.
(بدون سانسور) دانلود رمان رستگاری زیبا از جیمی مک گوایر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اگر یک پسر مدوکس عاشق شود، برای همیشه عاشق میشود؛ اما اگر او شما رو دوست نداشت، چی؟ لیز یک مامور اف بی آی است. او که تصمیم میگیرد فقط با شغلش ازدواج کرده باشد، نامزدی خود را ...
حتی با وجود عرق روی پیشونیش و نفس های منقطعش، به نظر مریض نمی رسید. پوستش مثل سابق اون طراوت و سرخی هلو مانند رو نداشت، و چشم هاش نمی درخشیدن، ولی هنوز زیبا بود. زیباترین زنی که من همیشه می دیدم. دستش سنگین و بی حال روی تخت افتاد و انگشت هاش در هم پیچیدند. چشم هام روی ناخن های زرد شکننده اش کشیده شد و بالا تر تا بازوی لاغرش، تا شونه ی استخونیش، و سرانجام به چشم هاش رسید.داشت به من نگاه میکرد، پلک هاش به قدر دو شکاف باریک باز بودن..
ترنتون مدوكس پادشاه دانشگاه ایالتی شرقی بود و قبل از آونكه حتی از دبیرستان هم فارغ التحصیل بشه ، با زنای دانشگاهی قرار میزاشت. دوستاش می خواستن جای او باشن، و زنا می خواستن اونو رام كنن ، اما بعد از یه سانحه غم انگیز دنیاش وارونه شد، ترنتون از دانشکده بیرون آمده بود تا با احساس گناه خردکنندهاش، دست و پنجه نرم کنه. هجده ماه بعد، ترنتون با پدر بیوهاش زندگی می کنه و تمام وقت توی یه سالن خالکوبی محلی کار می کنه تا توی پرداخت صورتحسابها کمک کنه. درست وقتی که فکر می کنه زندگی اش به حالت عادی برگشته، متوجه میشه که...