چمدانش را پشت سرش میکشید و نگاهش روی پارچهی مشکی رنگ وصل شده بر سر در خانهی پدریاش خیره ماند. از اینکه بعد از ده سال در چنین شرایطی برگشته بود حس ناخوشایندی داشت. هیچ وقت دلش نمیخواست برود ولی خواسته بودند که برود... چه میتوانست بکند ... پسر بزرگ خانواده بود! چشم و چراغ پدر و امید مادر... ولی دست روزگار کاری کرد که ده سال در غربت بماند و حالا در این بلبشو بازگردد ...
سیلاژ «sillag» یه کلمهی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطرهای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظههایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی ...
حاج حیدر با تهمت و اشتباه، مرتکب قتل میشه... و مادر یه پسر بداخلاق و سرسخت رو به کام مرگ میکشونه... میفته زندان و منتظر حکمش و امیدی نداره به نجات... پسر مقتول از خون مادرش نمیگذره... این بین دختر حاج حیدر، ارغوان، دنبال رضایت گرفتنه و پسر اون خانوم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده... به هر دری میزنه که رضایت بگیره ولی نمیتونه... دست آخر ارغوان خودشو میندازه جلوی ماشین پسره و پسره باید خسارت بده و یا بره زندان....
ارباب اصلان، صاحب عمارت اربابیه، یه مرد مغرور و خود ساخته که وقتی عصبی میشه کسی جرأت نزدیک شدن بهشو نداره الا یک نفر! یه دختر خدمتکار آروم و مهربون که براش چای دارچین میبره و آرومش میکنه. ارباب وارث میخواد ولی زنش که خیلی هم فیس و افاده داره راضی نمیشه بچه دار بشن. اینجاست که خورشید چشم ارباب اصلان رو میگیره! دختر خدمتکار وارث ارباب و حامله میشه...
(بدون سانسور) دانلود رمان ژنرال از ریحانه کیامری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ژنرال! لوتیترین مردی که دنیا به خودش دیده..! محمدرضا جلیلی صاحب این لقب دهن پر کنه! مردی که تا به حال پیش قدم در ورود به هیچ رابطهای نشده... کسی که تو روابطش خط قرمزی نداره، هیچ دختری براش مهم ...