مرتضی پسر جوونیه که به خاطر ازدواج مادرش با حاج احمد نامی، مجبور می شه مهناز، دختر حاج احمد رو صیغه کنه. صیغه ای که فقط برای راحت بودن این دو نفر و حساسیت شدید حاج احمد خونده شده و حاج احمد مرتضی رو قسم داده که از اعتمادش سواستفاده نکنه. مرتضی پسر باغیرت و کاری و همین طور مذهبیه و برای راحتی مادرش که چند ماه بعد ازدواج، باردار شده، خونه حاج احمد رو ترک می کنه. مهناز اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره، دلیلش هم جدایی پدر و مادرش و سخت گیری های پدرشه...
آیلین دختری جوان و زیباست که همراه با میلاد کوچکش که بیمار است، در محله ای در پایین شهر زندگی می کند. هزینه ی درمان میلاد با بالا رفتن نرخ دلار، بالا می رود و حقوق نه چندان کم آیلین، کفاف درمان میلاد و خورد و خوراک دو نفرشان را نمی دهد. با وخیم تر شدن حال میلاد، پزشکش تنها راه احتمالی درمان او را جراحی سنگین و پر هزینه ای می داند. درست در زمانی که آیلین دیگر با امید به طور کامل خداحافظی کرده است با خانواده ی به شدت مرموزی آشنا می شود. خانواده ای که هر کدام از اعضای آن دنیایی برای خود دارند و...
درد شلاق و زجر بیآبرویی وقتی کنار هم باشه میتونه بمب اتم بشه و دنیا رو خراب کنه اما نه واسه امیرعباس ما که مردونه پای زینب میایسته و ازش رودست میخوره… زینب دختر آزاد و شر و شیطونی که با اومدن امیرعباس مذهبی به محله اشون دچار تضاد و حس های جدیدی میشه. و بخاطر اینکه به چشمش بیاد دست به بازی خطرناکی میزنه…. بازی با آبروی امیرعباس…