خلاصه کتاب
دلنشین، تنها دخترِ حاج احمد دریانوردیان، که مثل یک شاهزاده بزرگ شده بود، فکر نمیکرد شب عروسیاش اینطور تمام شود. مسیح، پسر حاجآقا رادپور، با حرفهای شیرین و نقشههای از پیش طراحیشده، دل او را برده بود. اما حالا، در همان شب اول، همه چیز داشت از هم میپاشید. چرا او را اینطور عذاب میداد؟ با چشمانی اشکبار، به آیندهای تاریک خیره شده بود ...