شهاب از اولش قاطی بود یه پا کله خراب و دیوونه و غیرتی که تو ناصر خسرو برو و بیایی داشت... تا رزیتا رو می بینه دختر لوندی که تازه از فرنگ برگشته و نمی دونه داره ناخواسته دین و ایمونش رو میبره... داره عوضش میکنه... تا اینکه شب عروسی شهاب میفهمه رزیتا کیه... میفهمه دختر کسیه که تموم عمر ازش کینه شتری داشته و حالا وقت تلافیه وقت گرفتن انتقامه... باید همون کاری رو باهاش کنه که با آمنه کرده بودن...