آرشام رئیس بیرحمی که بعد از خیانت معشوقش تبدیل به بیرحم و مکارترین فرد روی زمین میشه... انتقام میگیره از دخترای بیگناهی که تنها گناهشون هم جنس بودن با معشوقشه.. حالا که آرشام توی فریب دخترا قهار شده نورا به عنوان مترجم پا به شرکت قتلگاه احساسوار میذاره که یه ببر زخمی منتظر به دام انداختن سوژه بعدیشه!اما در این میان استاد دانشگاه نورا عشق قدیمی خیانتکار خودش از آب درمیاد که از عمد وارد دانشگاه شده تا باز به نورا نزدیک بشه که از قضا این استاد پسر دایی آرشامه!اما خانوادهی نورا با خانوادهی پر نفوذ آرشام چه ارتباط دیرینهای میتونند داشته باشند و دقیقا نورا کیه!!
همونطور که میدویدم به ساعت نگاه کردم.آخ خدا، برفنا رفتم، ساعت! من به تو چی بگم آقا جون آخه؟ الان اگه استاد مثل چی پرتم کنه بیرون من چی کار کنم؟فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال بینظمی که ازشم به شدت متنفرم…
وقتی یه ببر و زخمی می کنی باید هر لحظه بترسی چون انتظار تیکه پاره شدنت از طرف اون یه چیزی بالای صده مرد زخمی داستانمون چی به سرش اومده که فقط از زندگی دریدن بلده؟ چه دیواری کوتاه تر از دختری که پاش تازه به بازی جدید ببر زخمیمون باز شده؟ ایندفعه مرد داستانمون بازم میدره یا ... دل میده ...