این رمان روایت زندگی دختر ساده ایی به اسم سیانا را روایت می کند که در لندن درس می خواند و زندگیشو با کار زیادی به سختی می گذراند اما یک روز با دیدن یک قتل اونم درست جلوی چشمانش توسط کسی با چشم هایی طلایی و دستایی آغشته به خون و لبخندی ترسناک و ظاهری خونسرد... زندگیش دستخوش تغییراتی می شود...