ترانه و حسام از دو شهر و فرهنگ متفاوت در دانشگاه دل به هم میدن و این دلدادگی به ازدواج ختم میشه... ترانه همراه با حسام برای زندگی مشترک به جنوب مهاجرت میکند. خانواده حسام مردسالار و پسر دوست هستند که اتفاقا هیچکدام از برادران حسام فرزند پسر برای وراثت و ادامه نسل ندارند... ترانهی باردار فرزند پسری در راه دارد و مورد حسادت برادران و خانواده حسام قرار میگیرد، ولی حسام ناراضی از وارث بودن و مورد کینه قرار گرفتن...
روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه، رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت و معصومیتش داده... روشنا با قلبی شکسته شاهد ازدواج خواهرش با عشقش میشه و دلیل این ازدواج هم معماییه که آرمین و روشنا در پی کشف اون راز هستند. رازی که دردی سنگین تر روی دل روشنا و آرمین میذاره تا جایی که روشنا ترک دیار میکنه و آرمین به یک مرد خشن تبدیل میشه و آوار میشه بر سر رویا تا اینکه...
یه دختر ساده و اروم که بعد از فوت پدرش،یهو کلی دردسر برای خودش و خانوادش پیش میاد... پدرش یواشکی دوبار ازدواج کرده بوده، و یه پسر هم داشته! و حالا که موقع ارث و میراث شده، اومدن سراغشون تا همون یه ذره دارایی هم از چنگشون در بیارن... و این وسط،ب عد از سالها، مار دو سر برمی گرده یه ادم مغرور و بد اخلاق که اومده بشه ملکه ی عذاب دخترمون... حالا دقیقا میاد تو خونه ی روبرویی اونها! و این، شروع اتفاقاتی که....