خلاصه کتاب
ریحانه، دختری آرام و مهربان، پس از سالها تحمل رنج و تنهایی، ناگهان دل به داریوش میبازد؛ مردی سرسخت و مغرور که دوست صمیمی برادرش است. عشقی که جرأت اعترافش را ندارد، اما فراموشش هم نمیکند. داریوش کم کم به سمت او کشیده میشود، اما غرور و گذشتهی تاریکش، رابطهشان را به پرتگاهی از سوءتفاهمها و کشمکشها تبدیل میکند. حالا ریحانه باید بین قلبش و ترس از قضاوت دیگران انتخاب کند... آیا عشق ارزش ریسک کردن دارد؟ ...