نگار دختر 20 ساله ای که سوار ماشین مرد مسن و پولداری میشه تا تیغش بزنه بی خبر از اینکه اون مرد رئیس یک باند مافیا در دبی هست و میشه سوگلیِ شیخ! اما به محض ورود به عمارت عاشق فواد، پسر شیخ میشه و اونا رابطه عاشقانه و پنهانیشون رو شروع میکنن. همه چیز از اونجایی شروع میشه که شیخ وسط سکس نگار و فواد سر میرسه و....
این رمان با پایان خوش برگرفته از واقعیت هست. نیکو ، دختری که تو سن کم با پسر خاله ی دوستش که یه دندونپزشک سرشناس هست آشنا میشه و بخاطر علاقه ی طرف مقابل و پدر و مادرش به این مرد خیلی زود این آشنایی به ازدواج ختم میشه اما ازدواجی که تازه شروع طوفان هاست... نیکو بحاطر نقد های مداوم همسرش، هر روز و هر شب تلاش میکنه تا بهتر باشه اما درست زمانی که فکر میکنه به نقطه خوبی رسیده، همسرش رو با دوست صمیمی خودش رو تختخواب پیدا میکنه و باور هاش زیر و رو میشه، حالا دیگه نیکو نمیخواد یه بازنده باشه، هرچقدر هم این مسیر سخت باشه...
نواز، دختر خودساختهای که تمام زندگیاش با سختی و غم سپری شده و خودش رو وقف اطرافیانش کرده. درست وقتی فکر میکنه دنیا کمکم داره روی خوش بهش نشون میده، با ورود افراد جدید به زندگیش سونامی به پا میشه. و تنها کسی که میتونه مرهم درد های زندگیش باشه، پزشکی به نام برهانه.
پسری عیاش و خوشگذرون که با دوستش آمریکا زندگی میکنه و با وجود پولهایی که ماهیانه پدرش براش واریز میکنه بدون هیچ زحمتی به تفریحا ت مختلفش میرسه تا اینکه مجبور میشه به ایران برگرده... و دختری که از بچگی کار کرده تا خواهرش در آرامش زندگی کنه. آشنایی این ها شروع یک قصه اس... ی قصهی پر پیچ و خمی که قراره یک داستان جدید لابلای زندگی دو شخصیت، با دو سطح اجتماعی متفاوت باشه؛ پسری از تبار ثروت و عیاشی و دختری از تبار فقر و سختکوشی... قراره گاهی بخندیم، گاهی اشک بریزیم... و در کنارش شاید بتونیم خیلی چیزها یاد بگیریم.
سیگارم رو روی لب روشن کردم وپکی محکم بهش زدم. دستم و روی شیشه گذاشتم و دودشوحلقه ای بیرون دادم. انگار خاطراتم همراه سیگار دود می شد. آرامش بهم تزریق می شد! خیره شدم به دختری که با گریه و زاری التماسم می کرد. برام لذت بخش بود، صداش توی گوشم اکو شد * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم*... اخمی روی پیشونیم نشست. با لحنی تحقیر آمیز گفتم: -خفه شو هانی
رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی میشود اما طی اتفاقاتی که میافتد تصمیم میگیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد! اما هنگام طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو دارد متوجه میشود مدتی است قلبش برای ناجی روزهای سختش جوری دیگری میتپد! مردی که رفتارش با رها جدای از رفتار تمام مردان اطرافش بوده و به او احساس زیبای زن بودن، زیبا بودن، مهم و ارزشمند بودن را القا میکند، اما باید دید سرنوشت برای هرکدام چه خوابی دیده است …