خلاصه کتاب
اسمش دریاست.. مثل اسمش پاک و زلال و عاشق... ولی عاشق یه آدم اشتباه... یه عشق اشتباه زندگیشو تباه میکنه. با دسیسهی مادرشوهرش از هم جدا میشن و کارش به روانشناس و دکتر میافته.... ولی کوروش حامیش میشه، پسرعمویی که از بچگی عاشقش بوده و حالا با جدا شدن دریا از البرز، فرصت پیدا میکنه مرحم بذاره روی زخمهای دریا... آروم میکنه دریای طوفانی رو با معجزهی یه عشق ناب....