رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان زمان صفر
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: مدیا خجسته
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 3653

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان زمان صفر از مدیا خجسته با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون و تخسش که از هیچ موقعیتی برای اذیت و آزار گلبهار غافل نمیشه، اون خونه رو برای اقامت خودش انتخاب میکنه….

خلاصه رمان : زمان صفر

“تابستان سال قبل” *گلبهار* آفتاب درخشان درست بالای سرم میتابد و انعکاس نورش در تیله ی کوچکی که میان دو انگشتم نگه داشته ام، دنیای درونش را چندین برابر مرموزتر و خیره کننده تر می کند. هیچ وقت نتوانستم بفهمم چه رازی درون این تیله های رنگی نهفته است که از دیدنش سیر نمیشوم و انگار به دنیای دیگری سیر میکنم. با شنیدن صدای فریاد بچه ها، به خودم می آیم و دستم را در هوا تکان می دهم. نور خورشید مستقیم چشمم را نشانه می گیرد. دست دیگرم را از زیر سرم برمیدارم و نیم خیز می شوم.

با دیدن چهره ی شاکی مجتبی که به سمتم می آید، لبم را به دندان میگیرم و لبخند دندان نمایم کفرش را بیشتر بالامی آورد. از همان چند متر فاصله فریاد می کشد: _رفتی تیله رو بیاری یا بسازی؟ از جایم بلند می شوم و نایلونی که پر از خاک مرغوب کرده ام را بالا میگیرم. می دانم می دانند که تحت هر شرایطی از خاک و جمع کردنش نمی گذرم. سرش را با تاسف تکان می دهد. شلوارم را می تکانم. کلاه لبه دارم را روی سرم مرتب میکنم و تیله را داخل جیب شلوارم می گذارم. _اول و آخرش که خودم بردم.

دیر یا زود برگشتنم فرقی به حالت داره مگه؟ باقی بچه ها هم از پشت سرش سر می رسند. زهره می گوید: _راست میگه گلبهار. بازی تموم شد. تو باختی مجتبی. باخت و قبول کن! مجتبی کلافه دستی به موهایش می کشد و من با خنده به زهره چشمک میزنم. تیله هایی که جمع کرده ام را از جیب شلوارم بیرون می کشم و همانجا روی چمن مینشینم. _خب! بذار ببینم چند تا جا داری. چند تا شرطو باختی. چه کارایی باید بکنی! هنوز شروع به شمردن نکرده ام که دستش را روی تیله ها میگذارد: _سر جدت گلبهار….

خلاصه کتاب
داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون و تخسش که از هیچ موقعیتی برای اذیت و آزار گلبهار غافل نمیشه، اون خونه رو برای اقامت خودش انتخاب میکنه....
خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romanland.ir/?p=8015
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهارک
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • پویا
    9 آذر -622 | 00:00

    من باید بگم که رمان خوندن واقعاً حس خوبی بهم میده.

  • بهراد
    9 آذر -622 | 00:00

    این رمان با وجود کوتاهی بهار جوانی و فرار از محدودیت‌های روحی رو دقیقا به همین شیوه می‌نویسه که می‌خواهیم در دنیای امروز زندگی نصیبمون باشه.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!