رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان گودال
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی، هیجانی
  • نویسنده: مبینا
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 345

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان گودال از مبینا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سلنا تک فرزند خانواده ی پناهی بعد از ورود رادان مولایی زندگیش به یکباره نابود میشه… رادان مولایی پسر بسیار خشن و کینه ای تصمیم به گرفتن انتقام میگیره انتقام مرگ پدرو مادرش انتقام از دختر بی گناهی ک باید تقاص کاره پدرشو پس بده.. اتفاقات هیجانی خشن و ناگواری ک برای سلنا می افته احساسات اون رو خورد می‌کنه، می‌شکنه و داغون میشه…

خلاصه رمان : گودال

امروز قراره ارشیا با خانوادش بیاد خاستگاریم. خودم روم نمیشد که به مامانو بابام بگم خود مامانو باباعه ارشیا گفتنو مامانو بابامم با روی باز پذیرفتن. خیلی استرس داشتم. اوووف قرار شد ساعت 8 بیان. ساعت 4.تو تمیز کردن خونه به مامان کمک کردمو رفتم اتاقم لباسامو آماده کردمو حولمو برداشتم رفتم حموم سریع خودم شستمو رفتم بیرون. بعد از لباس پوشیدن رفتم روبه روی ایینه و موهامو خشک کردمو یه حالت بهشون دادم یه ارایش ملیح کردمو رفتم سروقت کمدم، حالاچی بپوشم. چشم به لباسی خورد که باباواسم خریده بود. لباس قرمز بلند تا روی زانو و از یقش به زنجیر داشت و با مروارید

خوشگل شده بود با یه شلوار پارچه ای قرمز با صندل قرمزو روسری قرمز. رفتم پایین ساعت 55 : 7 دقیقه بود وای خدایا اون پنج دقیقه گذشتو صدای ایفون زده شد. یا ابوالفضل… مامانم میگفت برو تو اشپز خونه ولی آخه مگه من تا حالا ندیده بودمش. در رو باز کردم اول مادرش وارد شد و هنوز هیچی نشده عروسم عروسم کرد.بعد خواهرش و بعدم باباش اخرم خودش. وای چه خوشگل شده بود یه کت شلوار خوش دوخت مشکى. موهاشو عقب داده بود و فقط به تاره موی بلند روپیشونیش بود. دسته گلو شیرینی و ازش گرفتم نزدیک شدو گفت: سلام- خانوم لپ لبوی خودم. وای خاک برسرم

بازم سرخو سفید شدم. یه سلام کردمو شیرینی رو بردم تو اشپزخونه مامان گفت: چایی ببرم ده بار ریختم تا رنگ البالو شدو رفتم بیرون. وای این جدیده که تو این شرایط قرار میگیرم. خدایا. دستام میلرزید و سینی چایی هم همینطور. یه نفس عمیق کشیدمو رفتم تو پذیرایی چاییو به بابا و مامانو شیدا (خواهرارشیا) تعارف کردم چشم به چشش خورد دستو پام بندری میزد چشام تا سیاهی رفتو… روز بد نبینید هر سه تا چایی ریخت رو پاش اول که ریخت منو نگاه کرد و از دهنشو باصدا قورت داد و بعدش که دیگه فهمید سوخت هی میگفتم سوختم سوختم مثل اسفند روی اتیش خب چاییا داغ بود دیگه…

خلاصه کتاب
سلنا تک فرزند خانواده ی پناهی بعد از ورود رادان مولایی زندگیش به یکباره نابود میشه... رادان مولایی پسر بسیار خشن و کینه ای تصمیم به گرفتن انتقام میگیره انتقام مرگ پدرو مادرش انتقام از دختر بی گناهی ک باید تقاص کاره پدرشو پس بده... اتفاقات هیجانی خشن و ناگواری ک برای سلنا می افته احساسات اون رو خورد می‌کنه، می‌شکنه و داغون میشه...
خرید کتاب
رایگان
https://romanland.ir/?p=11084
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پریتی
    9 آذر -622 | 00:00

    دوران دانشگاه که بودم، بیشتر وقتم رو با خوندن رمان‌ها گذروندم!

  • ترانه
    9 آذر -622 | 00:00

    هیجان و ترس شخصیت‌های نویسنده درت لذت زیادی داره، همیشه کنجکاوم که ادامه داستان چی میشه؟.

  • اوج
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن این کتاب برای من احساس نوید بخشی شده که چهارچوب کوچک و پایه ضعیف رو با روایت درستی گسترش داده تا اندازه ای که با بقیه داستان‌ها دیده نمی‌شد.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!