توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان ایما جلد اول اثر pari پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
نمیدانم زمانی که زنگ کلیسا به صدا در میآید، چندین شیطانِ پنهان شده از مسیح(ع) در اعماق وجودم از ترس زوزه میکشند. زمانی که قطرات باران بر صورتم میچکند، سیاهیهای درونم، از پاکی باران به کجا پناه میبرند. نمیدانم در جنگ بر علیه خودم، کدام من پیروز و کدام یک مغلوب دیگری میشود.
اینک نالههای روحم را خفه میکنم و مصممتر از هر وقت دیگری، به سوی او میروم. دستانم را در دستان آتشینش میگذارم و همپای سردرگمیهای ذهنم، میچرخم و میچرخم؛ تا زمانی که رقص مرا از پای در بیاورد …
خلاصه رمان : ایما
احسان: نمیشه؛ الکی واسه خودت خیالِ خام نباف! این جلسه نریم، استاد بی برو برگرد از این ترم حذفمون میکنه. بعدش هم تو یه جوری اِفه میای انگار داری مهندسی میخونی! رشتهی هنر این حرفها رو داره آخه؟ بعد با لحن احساسی مسخرهای که از خودش در میآورد ادامه داد: هنر سراسر شور و شوق و عشقه! وزش نسیم حیات داخل شریانه خونِ! بیحوصله واسه اینکه ادامه نده گفتم: باشهباشه، بسه.
بیتوجه ادامه داد: امسال هم که دیگه تموم بشه، لیسانسمون رو میگیریم خودم یه جایی دستمون رو بند میکنم. حالا هم پاشو ناز نکن باریکلا! پوفی کشیدم و ناچار گفتم: خیلیخب! اگه از منبرت پایین اومدی، پاشو آماده شو میام دنبالت. گوشی رو قطع کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم. داخل آشپزخونه که شدم، برگهی چسبیده شده روی یخچال، توجهم رو جلب کرد. یه استکان چایی ریختم و نامه رو خوندم:
– یه ماموریت فوری پیش اومده، باید برم. هفتهی دیگه برمیگردم… . (بابا مسعود) نامه رو کنار گذاشتم و زل زدم به بخاری که از استکان بلند میشد. تنها شانسی که از زندگی آورده بودم، این بود که بابا افسر نیروی انتظامی بود و بیشتر اوقات سرش با کارش گرم بود و زیاد به همدیگه کاری نداشتیم. با اینکه ۴۳ سالش بود، هنوز زیبایی و جذابیت جوونهای بیست ساله رو داشت! صورت کشیده و استخونیش هنوز چروک نشده بود و بدنش از من هم سالمتر بود! اما چشمهای سیاهش هیچ فروغی نداشت. انگار روح این مرد سالها پیش مرده بود؛ درست وقتی که مادرم مرد! …
منبع اصلی جهت دانلود بزرگترین سایت کتاب رمان: (بدون سانسور) دانلود رمان ایما جلد اول اثر pari