رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان دژم
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی #هیجانی
  • نویسنده: هلیا کدیور
  • ویراستار: رمان لند

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان دژم از هلیا کدیور با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

18 ساله بودم که عاشقش شدم! پسری جذاب با چشمانی عجیب. رابطه‌یمان با مخالفت خانواده‌ام مواجه شد من اما پا پس نکشیدم و برای عشقمان تا اتاقش پیش رفتم. او اما ناگهانی رفت… حال بعد از چهارسال با یک دنیا دل‌تنگی برای من و خشم از آدم ها آمده تا حقایق را رو کند ، حقش را بگیرد… مرا دوباره داشته باشد!

خلاصه رمان : دژم

سرش را بالا آورد و با دیدنِ نگاهم ، مات شد. اینکه نگاهم را نگرفتم هم ، به این جا خوردگی دامن زد. سرم‌ را کج کردم و لب زدم: -خوبی؟ سرش را تکان داد و با مکث کوتاهی روی چشمانم ، حواسش را جمع بازی کرد. نمی‌دانم چند دور تا آن لحظه، بازی کرده بودند، چند نفر اسمشان باهم درآمده بود اما آن لحظه که حواسم را جمع بازی کردم ، حسین داشت تاس می‌ریخت و به محض این‌که تاس‌ها حالت ثابتی به خودشان گرفتند ، همه یک صدا داد زدند: -جفت شیش!

نفس میان سینه‌ام حبس شد؛ سر بالا آوردم و دیدم که تمام نگاه‌ها معطوف من و نفر ششم گروه‌ پسرهاست…! نفر ششم گروه پسر‌ها… سپهر! نگاهم را با هیجان به سپهر دادم. هیجانی که نمی‌دانم خوب بود یا بد! نفس لرزانی کشیدم و لبم را در دهان کشیدم. آهنگِ انگلیسی و بلندی که در فضا پخش می‌شد، آتش هیجانم را شعله‌ورتر می‌کرد. اضطرابم طبیعی بود؛ هر بار سر بازی مضطرب میشدم اما این بار بیشتر از قبل بود. سپهر گوشه‌ی ابرویش را خاراند و ایستاد.

به تبعیت از او من هم ایستادم و با قدم‌هایِ نه چندان محکمی به جعبه‌های سیاه رنگ نزدیک شدم. شانه به شانه‌‌اش ایستادم. صدای رادمهر با شوخی و هیجان همراه بود وقتی که گفت: -به به! خانم بازیگر و آقای کاپیتان! لبخندِ کمرنگی به او‌ زدم و زیر لب زمزمه کردم: -جفت شیش! نگاه کوتاهی به نامی انداختم؛ میمیک چهره‌اش محکم و جدی‌ بود، بر خلاف دقایق قبل. لبم را تر کردم و زمزمه کردم: -حسین مریضه ، الان میگه جرئت! سپهر فکش را منقبض کرد و با رها کردن نفسش کنار گوشم گفت…

خلاصه کتاب
18 ساله بودم که عاشقش شدم! پسری جذاب با چشمانی عجیب. رابطه‌یمان با مخالفت خانواده‌ام مواجه شد من اما پا پس نکشیدم و برای عشقمان تا اتاقش پیش رفتم. او اما ناگهانی رفت… حال بعد از چهارسال با یک دنیا دل‌تنگی برای من و خشم از آدم ها آمده تا حقایق را رو کند ، حقش را بگیرد… مرا دوباره داشته باشد!
خرید کتاب
رایگان
https://romanland.ir/?p=3566
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پرتو
    9 آذر -622 | 00:00

    یکی از چیزایی که من خوندن رمان‌ها رو دوست دارم، اینه که همه داستان‌ها از نگاه شخصیت های مختلف روایت شده و این درک ذهنی من رو از مسئله زیاد کرده.

  • پیشگو
    9 آذر -622 | 00:00

    روش درست برای گذراندن یک روز بارانی: یک فنجان چای و یک رمان

  • پی سهراب
    9 آذر -622 | 00:00

    روش درست برای گذراندن یک روز بارانی: یک فنجان چای و یک رمان

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!