رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان سرکش
  • ژانر: #عاشقانه #بزرگسال #خارجی
  • نویسنده: K_Bromberg
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 408

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان سرکش از K_Bromberg با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سایه های تاریکی از خاطرات زجر آور که در تار و پود ذهن رایلی پیچیده و زندگی او را مالامال از رنج و اندوهی ابدی کرده… اما او مدتهاست با سایه ها میجنگد و در این راه تمام توانش را به کار گرفته… تا اینکه او را می بیند.. آن مرد.. که دری بسته را به رویش گشود.. که نفس های بریده اش را به جریان انداخت.. که نور را به تاریکی لحظات دهشتناکش هدیه کرد…

خلاصه رمان : سرکش

در سکوت دلپذیر آهی می کشم، خشنود از فرصتی برای فرار، حتی برای لحظاتی، از هیاهوی گفتگوهای بی معنی در آن سوی در. از هر نظر افرادی که با هم گفتگو می کنن، در واقع مهمانان من هستن، اما این، به این معنی نیست که دوستشان داشته باشم یا حتی با آنها  احساس راحتی کنم.  خوشبختانه دین Dane متوجه نیاز من به یک وقفه بود و به من اجازه داد تا این کار کوچک را برایش انجام  بدهم. در حالیکه راهرو های خالی پشت پرده  سالن تئاتر قدیمی که برای روی داد امشب اجاره کرده ام را طی می کنم.

صدای تق تق کفش های پاشنه بلندم تنها  صدای د یگری است که افکار مطلقا  آشفته ام را همراهی می کند. به سرعت به اتاق رختکن قدیمی می رسم و لیستی را که دین نوشته و در… شلوغی پر هرج و مرج قبل از مهمانی  فراموش کرده بود جمع کند، بر می دارم. وقتی در حال بازگشت به جشن هستم،  لیست ذهنی م از چیزهایی که باید قبل از  شروع مزایده امشب انجام شود را مرور میکنم، مزایده ای که سخت در  انتظارش بودیم.  پس ذهنم به من میگوید چیزی را فراموش کرده ام.

به دنبال آن، دستم را سمت جیبم می برم  جایی که همیشه تلفن همراهم و فهرستی  از لیست کارهایم را میگذارم اما به جای آن ی ک مشت ابریشم ارگانزای  مسی رنگ از لباس شبم توی دستم می آید. زیر لبم میگم: “لعنت” و برای لحظه ای وا می ایستم تا سعی کنم و بفهمم که دقیقا چی شده. به دیوار تکیه می کنم. بالا تنه نوار دوزی شده لباسم مانع از فرو دادن آه عمیقم از درمونگیم میشه. حتی با وجود اینکه عجیب به نظر می رسه، اما لباس لعنتی باید برچسب هشدار “تنفس گزینشی” داشته باشه…

خلاصه کتاب
سایه های تاریکی از خاطرات زجر آور که در تار و پود ذهن رایلی پیچیده و زندگی او را مالامال از رنج و اندوهی ابدی کرده ... اما او مدتهاست با سایه ها میجنگد و در این راه تمام توانش را به کار گرفته... تا اینکه او را می بیند.. آن مرد.. که دری بسته را به رویش گشود.. که نفس های بریده اش را به جریان انداخت.. که نور را به تاریکی لحظات دهشتناکش هدیه کرد...
خرید کتاب
رایگان
https://romanland.ir/?p=3621
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پیروزه
    9 آذر -622 | 00:00

    تلاش میکنم هرروز به چند صفحه از رمانی که الان دارم خوندن، ادامه بدم.

  • بهاره
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان راحت‌تر از دیدن یک فیلمه، داری خودت دنیایی رو به همراه شخصیت‌ها ساخته می‌کنی.

  • آیین
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان‌ها مثل حرکات روی صفحه‌ی مایحتاج هستند، از هر زاویه‌ی دیگری چیزی به دست نخواهی آورد.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!