توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان زیبا ضماد اثری از پرستو اسحقی
چکیده رمان ضماد اثر پرستو اسحقی :
سلام آنا، اوقدر سنن ساری اورکیم داریخردی ها……. سلام مادر اینقدر دلم برای تو تنگ میشد ها…… علیک سلام منیم گوزل قیزیم، من کی دلی اولدوم اوزاخ لیقونان…… سلام علیکم دختر زیبای من دیوانه شدم . که من از …..دوریت رضام نان نخبر؟! او شاخیم نجه دی نباتیم؟! از) رضام) چخبر؟ بچم چطوری بود گداخ ایچریه دانیشاریخ دریا خانیم…. بریم داخل حرف می زنیم دریا خانم…… جمال با انسیه و محبت سرگرم بود و بغض سنگینش را به زور تحمل میکرد تا مبادا توی دلشان را خالی کند.میوه های جدید و تازه را انسیه در حالیکه کنار نبات جای می گیرد جلوی عمویش می گذارد. محبت در آغوش پدر بزرگش آرام گرفت و پلک بر روی هم گذاشت. نبات خستگی را بهانه کرد و به اتاق رفت. جمال از آمدن عباس برای شام به خانه شان خبر داد که انسیه و دریا سریع شروع به انجام کارهایشان کردند. نبات لباس هایش را تعویض کرد. عرق کرده بود. از مادرش خواست تا آب گرم بگذارد تا او یک دوش کوتاه بگیرد.
محراب وارد اتاق شد و کنار عمه ش نشست. نبات با دیدن زخم دستانش قلبش تیر کشید. مقدار زیادی از کرم برداشت و به صورت و دست و پاهای محراب زد. لبخندی زد و بوسه ای بر گونه ش گذاشت. ساغول عمه ممنون عمه…) جانوا قربان گداخ دریا یانینا؟! قربونت برم بریم کنار دریا؟! تارینان گداخ؟! با تارا بریم؟! با تارا میریم برو حیاط منتظرم باش منم لباس بپوشم بیام. چشم. رنگ آبی دلنشین لباسش با رنگ آبی چشمانش بسیار زیبا بود. شال سفیدش را آورد و پشت گردنش زد. دوربینش را برداشت و از خانه خارج شد. محراب؛ اسب زیبایش را از طویله بیرون آورده بود. با دیدن نبات شیه های کشید و پاهایش را روی زمین کوبید. ای زد و دستی به یالهای بلند تارا کشید و بوسه ا سوار اسب شد. دست محراب راهم گرفت و کمک کرد بالا برود. محراب را جلوی خودش نشاند تا مراقبش باشد.
(بدون سانسور) دانلود رمان ضماد pdf پرستو اسحقی