توضیحات
داستانی پر از رمزها و اتفاقات مرموز به نظر میرسد. تخریب خانه قدسی خانم، باز کردن ریشههای قطور درخت توتی، و پیدا شدن استخوانهای یک انسان از میان آنها، همهی اینها نشانههایی از گذشتهای تاریک و پنهان است.سها، مستاجر جوان خانه همسایه، به ناخواسته درگیر ماجرایی میشود که او را به قتلی در سالهای دور وصل میکند. این ماجرا، احتمالاً بازی با زمان و حقایق پنهان را دربر دارد. آیا سها میتواند رمز این قتل را حل کند؟ یا آیا او نیز در دام گذشتهای تاریک افتاده است؟
(بدون سانسور) دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت از آمنه قصیری
چکیده رمان قرار ما زیر درخت توت اثر آمنه قصیری :
سها از ساختمان خارج شد نگاهی به رفت و آمد مردم کرد و نگاهش تا در کلانتری رفت و بازگشت. سرش از درد تیر می کشید. در میان اتفاقات عجیب زندگی اش فقط نگرانی برای صبورا را کم داشت نمیدانست صحبت کردن با مرتضی قبل از مهدی درست است یا نه ولی برای صبورا نگران بود و دلش نمیخواست حالا که فرصتی به دست آمده آن را از دست بدهد. اگر مرتضی مخالفت می کرد مهدی خواهی نخواهی از برنامه عقب می ماند و چه بسا زمانی می رسید که صبورا را از دست داده بود. چه بهتر که اول با برادرش حرف میزد. کیفش را از نگهبانی گرفت و منتظر به در کلانتری نگاه کرد تا مرتضی پیدایش شد.ببخشید معطل شدین من برم ماشینم رو بیارم بریم بیرون به مرتضی در لباس نظامی نگاه کرد. اخم میان پیشانی اش و نگاه سرد و جدی اش از او مردی عبوس ساخته بود و باید به خودش اعتراف میکرد که از نظر ظاهر حتی از آن بازپرس روی اعصاب هم جدی تر و ترسناک تر است. پژوی مرتضی که مقابلش نگه داشت در را باز کرد و کنار او نشست مرتضی برای سرباز دم در دستی تکان داد و به سرعت خارج شد . سکوت ماشین، اضطراب آلود بود. چه اتفاقی افتاده سها خانم؟ برادرم کار نادرستی کرده؟
به برادرتون شک دارید؟ نه اما این روزا خیلی به هم ریخته بعد از رفتن صبورا خانم با همه دعوا داره صبورا جواب تلفناشو نمیده پدرش بهش شک کرده و خب… رابطه این دو تا چیزی نیست که مورد پسند خانواده صبورا باشه مرتضی مقابل پارکی ایستاد کمربندش را باز کرد و به سمت سها چرخید. چه طور رابطه ای منظورتونه؟ همین آشنایی شون پدرش سنتی پسنده به هیچ وجه ارتباطهای این طوری رو قبول نداره حتى صبورا درباره حرف زدن با جنس مخالف توی دانشگاه هم بازخواست می شه ! مرتضی ابرویی بالا انداخت عجیبه پس ارتباطش با برادر من تابو شکنی بوده و هست خب… الان مشکل چیه؟ پدرش فهمیده؟ این موضوع رو؟ نه اگر بفهمه که صبورا حسابی اذیت میشه. موضوع چیز دیگه ایه چطوری بگم…. آقا مهدی درباره پدر صبورا و سخت گیریهاش میدونه الان هم چون صبورا از جسد و اتفاقای افتاده به پدرش خبر نداده و اینجا مونده بازخواست شده و دیگه اجازه برگشتن نداره چرا؟ دوست شما یک دختر عاقل و بالغه شما دیگه چرا؟
نمیدونید پدر میتونه دخترش رو از تحصیل و همه چیز محروم کنه و کسی هم جرات حرف زدن نداشته باشه؟ نمیدونید توی این مملکت اول پدر و بعد شوهر مالک یک دختر و زن هستند؟ مرتضى اخم در هم کشید طعنه کلام سها واقعیتی تلخ در برداشت. این طوری هم نیست به خصوص در رابطه با یک پدر و دختری که عاقل و بالغه بگذریم الان بحث قطعا این نیست من چه کمکی میتونم بکنم؟ برادرتون تا چه حد توی تصمیمش مصره؟! اونقدر هست که پدر صبورا رو راضی کنه؟ میتونه یک زندگی پر از رفاه برای دوست من درست کنه؟ نه زندگی توی نیم طبقه خونه خودتون ! مرتضی با ناراحتی به مقابلش نگاه کرد. من رو ببخشید قصد طعنه زدن ندارم. صبورا خواستگاری داره که پولداره کارشناسی بازرگانی داره و توی کار صادرات خشکباره شدیدا خاطرش رو میخواد و چند ساله پاش نشسته همه جوره مورد تائید پدرشه و پدرش قصد داره بهش جواب مثبت بده! آقا مهدی میتونه با این آدم مبارزه کنه؟ پدرش به کمتر از اون جواب مثبت نمیده…
(بدون سانسور) دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت pdf آمنه قصیری